mercredi 14 septembre 2011

نگاه استاد سیاوش اوستا رهبر جهانی نو زرتشتی پیرامون تبار اسکندر مقدونی
نگاه نو زرتشتیان در باره اسکندر



اسكندر ثمره همخوابى شاه ايران با دختر فيليپ!
پيروز پارسى، استاد سخن فردوسى طوسى كه در بيش از هزار سال پيش شاهنامه را سروده است جدا از زيبائى در نحس و هزار و يك هنر ديگر، تلاش نموده است كه بعضى از رويدادهاى مهم تاريخى را نيز با پرستيژ و ادب نقل كند.
از جمله اين رويدادها همخوابگىهاى شاهان و سرداران و رستم‌هاى ايرانى بوده است با دختان و بانوان رهبران شكست خورده:
گريزان بشد فيلقوس و سپاه
يكى را نبد ترك و رومى كلاه
زن و كودكانش ببردند اسير
بكشتند چندى به باران تير...
در هنگامه شكست سپاهيان فيليپ كه فردوسى با تلفظ يونانى فيلقوس از او ياد مىكند، شاه ايران به قيصر روم پيشنهاد مىكند كه اگر او دختر زيباروى خودش را در اختيار داراب شاه بگذارد، خواهد توانست بر سرزمين خود شاهى كند:
پس پرده تو يكى دختر است
كه بر تارك بانوان افسر است
نگارى كه ناهيد خوانى ورا
بر او رنگ زرين نشانى ورا
بر من فرستيش با باژ روم
چو خواهى كه بى رنج مانى ببوم

فيليپ قيصر روم پيشنهاد و يا درخواست شاه ايران را مىپذيرد و به همراه باژ و خراج روم، دختر خود را نيز پيشكش شاهنشاه مىكند:
برفتند با دختر شهريار
گرانمايگان هر يكى با نثار
دلارام رومى به مهداندرون
سكوبا و راهب و را رهنمون
دخت فيليپ به حجله شاه رفته و از شاه باردار مىشود پيش از اين كه شاه را از حامله شدن خود آگاه سازد از درد غربت و دورى خانواده هم زبانان و سرزمين خويش مىنالد و خود را به بيمارى مىزند.
پادشاه كه ناهيد  رومى را حزين و دردمند مىيابد، وى را به سوى فيليپ بازمى‌گرداند:
دل پادشاه سرد گشت از عروس
فرستاد بازش پس فيلقوس
غمى دختر و كودكى در نهان
نگفت آن سخن با كسى در جهان
چو نه ماه بگذشت از آن خوب چهر
يكى كودك آمد چو تابنده مهر
زبالا و رنگ و زبو يا برش
سكندر همى خواندى مادرش
نياورد كس نام داراب بر
سكندر پسر بود و قيصر پدر
در نزد روميان و يونانيان نيز چنين نوشته‌اند كه مادر اسكندر همواره به فرزندش مىگفته است كه او فرزند خداوند آب روان است و همو اسكندر را تشويق مىكند تا هر چه زودتر بر جاى پدر بنشيند و به ايران حمله كند.
بدون شك مادر اسكندر در هنگامه اقامت در دربار، هر چند از مهرورزىهاى داراب شاه برخوردار بوده است اما ندانستن زبان ايرانى، زندگى او را در ميان درباريان كه به زيبائى او رشك مىبرده‌اند دشوار نموده و بدون شك با حقه و كينه‌اى به ايران و با مهر و عشقى به شاه، اسكندر را تحريك به هجوم و تازش به ايران مىكند.
نكته ديگر كه قابل توجه است اين كه دختران و بانوانى كه همپاى باژو خراج با شاهان و سرداران ايرانى همخوابه مىشده‌اند، هرگز جايگاه همسر و زن و بانوى شاه را نداشتهاند و اكثر آن همخوابگىها موسمى، موقتى و مقطعى بوده است...
جريان تهمينه و رستم نيز به دور از اينگونه رويدادها و واقعيت‌ها نيست كه به آن جداگانه خواهيم پرداخت.
پنهان كردن باردار شدن دخت فيليپ از داراب شاه و خود را به بيمارى و افسردگى زدن تا اين كه شاه مجبور شود وى را به سوى پدرش روان كند از سوى آن بانو، حسابى و به طور جدى برنامه‌ريزى شده بود. تا جائى كه مردم سرزمين قيصر را گمان بر آن مىشود كه اسكندر فرزند فيليپ بوده و فيليپ با دختر خود همخوابه شده است. اين اقدام دختر نيز طرحى تلافى‌جويانه عليه پدرش بوده است. پدرى كه دختر نازنين خود را همراه با ژروم به شاه ايران داده است تا شاهى خود را حفظ كند.
بدين رو اسكندرى كه در ميان زرتشتيان ايران گجستگى است، فرزند نامشروع، شاه ايران بوده است

برای زرتشتی شدن به سایت زرتشت دات اف آر رفته و گواهی زرتشی خود را چاپ کنید
http://zartosht.fr 

Aucun commentaire:

Enregistrer un commentaire