lundi 19 septembre 2011

انسان آفريده‌‌اي ناشناخته؟ نوشته کوتاهی از استاد سیاوش اوستا رهبر جهانی نو زرتشتی درباره انسان که همچنان موجودیست ناشناخته

نوشته کوتاهی از استاد سیاوش اوستا رهبر جهانی نو زرتشتی درباره انسان
که همچنان موجودیست ناشناخته
بر گرفته از کتاب آئین اوستا که خواندن این کتاب را به همه شما مهربان یاران سفارش میکنیم

انسان آفريده‌‌اي ناشناخته؟

به گواهي تاريخ و دانشمندان تمامي عصرها، انسان همواره موجودي ناشناخته بوده است. فلاسفه و انديشمندان و پيامبران در طي هزاره‌ها آمده‌اند، طرحها، نظريات و برنامه‌هايي را هم ارائه نموده‌اند. اما هرگز كسي نتوانسته است اين عنصر مرموز و مشكوك را بشكافد و دريابد كه انسان چيست، كيست و در اين جهان چه ميكند؟

درجهان كنوني ، پيشرفت سريع تمدن و تكنولوژي مدرن كه تماماٌ آفريده انسان است، وي را به مرحله‌اي فراتر از آفريده‌هايش كشانده است. يعني گنجايش و حجم آفريدگي انسان كنوني در رابطه با ماهواره‌ و انفورماتيك و اينترنت و ديگر تكنولوژيهاي مدرن بحدي گسترده است كه تا ساليان سال برنامه‌هايي را آماده دارد و هرروز هم بر آن افزوده ميشود و امكان كاربرد تمامي آنها براي همه ميسر و شناخته نيست. اين انسان كه امروز بر روي زمين چون خداوندي زندگي ميكند و هر غيرممكن را ممكن و يا هر آرزويي را به واقعيت تبديل مي‌كند، باز در مرزهايي از  ناتواني گير ميكند و از راه مي ايستد.


همين انسان پيشرفته و دانشمند، امروز دچار تنگدستي، فقر و سقوط مادي است كه روز به روز بر آن افزوده ميشود.

مشكلات بيكاري، بيخانماني، شكست كمپانيها و شركتهاي بزرگ و كوچك و از بين رفتن قداست انديشمندان و رهبران سياسي جهان امروز، دردهايي هستند كه همه با هم دست به دست ميدهند تا اين انسان خداوند زمين را به مرحله سقوط بكشانند. بي شك همزمان با اين سقوط بخشهاي فراواني از بشريت كه در رفاه، آرامش، آسودگي و بي دردسري زمانه را سپري ميكنند، كوشندگان و آفرينندگاني هستند كه هربامداد كه از خواب برميخيزند برنامه و طرحي براي آفرينشي نوين دارند و در همين آفريدن و يا ماندن و درجا زدن است كه انسان امروزي چون انسان ديروزي به دو دسته و گروه تقسيم ميشود. البته بسياري داشتن و نداشتن شانس را در بهبود اوضاع آدميان دخيل ميدانند، اين شانس را هم كسي نتوانسته است تاكنون كالبدشكافي كند تا دريابد براستي شانس يعني چه؟ و گوهر اين كلام و سخن چيست؟

آنانكه باور مذهبي دارند، خدارا جايگزين شانس نموده اند و هرخوب و بدي را از او ميدانند و آنانكه انديشمند هستند همه رفتها و آمدها و فراز و نشيبهاي بشر را از انديشه و خرد او ميدانند.

درنگاهي واقع گرايانه به اين سه نوع طرز تفكر و انديشه، براستي ميتوان اين را گواهي داد كه پيشرفت و ترقي و تمدن سازي بشر، همواره تكيه بر انديشه فعال و باور داشتن به آفريدن و آفرينندگي بوده است و از آن طرف هر گاه انسان در پي پيروزي شانس و يا ياري رساني غيبي بوده است، به هدف رسيدنش قدري دچار مشكل گشته و انديشه از فعاليت و نوآوري دور شده است.

از سويي كسانيكه به انديشه‌هاي محكم ديني باور دارند، دو نوعند:

نخست كساني هستند كه از اين نوع  باور براي خلاقيت و آگاهي بيشتر بهره ميگيرند و اينگونه انديشه را كوهي محكم و استوار پشت سرخود مييابند تا راه ترقي، پيشرفت و آفرينندگي را طي كنند و اين گروه به فرهيختگي و خردمندي ميرسند و عادتا هستي را با بينشي خردگرا مينگرند.

گروهي ديگر با داشتن تفكرات ديني خود را بخواب برده و هر آمد ورفتي را از سوي عنصري ديگر دانسته و يا به طرف بنيادگرايي و تعصب ورزي ميروند و يا به سمت انفعال و راكد بودن يعني مرده در تلاش! و ايستا در عقيده. و عادتا «تفكرديني» براي اين افراد به منزلـه مواد مخدر ميباشد كه آنها را از خود بيخود مينمايد

Aucun commentaire:

Enregistrer un commentaire