www.zartosht.fr بخشنودی اهورا مزدا هرانسانی از هر تيره و ريشه و فرهنگ و ميهنی با پذيرش ۱۲ فرمان و سدره پوشی اهورائی ميتواند اوستائی زرتشتی شود و ديگران را نيز بدين راه که راه راستی نيکی و بهروزی ميباشد راهنما باشد
lundi 19 septembre 2011
انسان آفريدهاي ناشناخته؟ نوشته کوتاهی از استاد سیاوش اوستا رهبر جهانی نو زرتشتی درباره انسان که همچنان موجودیست ناشناخته
نوشته کوتاهی از استاد سیاوش اوستا رهبر جهانی نو زرتشتی درباره انسان
به گواهي تاريخ و دانشمندان تمامي عصرها، انسان همواره
موجودي ناشناخته بوده است. فلاسفه و انديشمندان و پيامبران در طي هزارهها آمدهاند،
طرحها، نظريات و برنامههايي را هم ارائه نمودهاند. اما هرگز كسي نتوانسته است
اين عنصر مرموز و مشكوك را بشكافد و دريابد كه انسان چيست، كيست و در اين جهان چه
ميكند؟
درجهان كنوني ، پيشرفت سريع تمدن و تكنولوژي مدرن كه تماماٌ
آفريده انسان است، وي را به مرحلهاي فراتر از آفريدههايش كشانده است. يعني
گنجايش و حجم آفريدگي انسان كنوني در رابطه با ماهواره و انفورماتيك و اينترنت و
ديگر تكنولوژيهاي مدرن بحدي گسترده است كه تا ساليان سال برنامههايي را آماده
دارد و هرروز هم بر آن افزوده ميشود و امكان كاربرد تمامي آنها براي همه ميسر و
شناخته نيست. اين انسان كه امروز بر روي زمين چون خداوندي زندگي ميكند و هر
غيرممكن را ممكن و يا هر آرزويي را به واقعيت تبديل ميكند، باز در مرزهايي
از ناتواني گير ميكند و از راه مي ايستد.
همين انسان پيشرفته و دانشمند، امروز دچار تنگدستي، فقر و
سقوط مادي است كه روز به روز بر آن افزوده ميشود.
مشكلات بيكاري، بيخانماني، شكست كمپانيها و شركتهاي بزرگ و
كوچك و از بين رفتن قداست انديشمندان و رهبران سياسي جهان امروز، دردهايي هستند كه
همه با هم دست به دست ميدهند تا اين انسان خداوند زمين را به مرحله سقوط بكشانند.
بي شك همزمان با اين سقوط بخشهاي فراواني از بشريت كه در رفاه، آرامش، آسودگي و بي
دردسري زمانه را سپري ميكنند، كوشندگان و آفرينندگاني هستند كه هربامداد كه از
خواب برميخيزند برنامه و طرحي براي آفرينشي نوين دارند و در همين آفريدن و يا
ماندن و درجا زدن است كه انسان امروزي چون انسان ديروزي به دو دسته و گروه تقسيم
ميشود. البته بسياري داشتن و نداشتن شانس را در بهبود اوضاع آدميان دخيل ميدانند،
اين شانس را هم كسي نتوانسته است تاكنون كالبدشكافي كند تا دريابد براستي شانس
يعني چه؟ و گوهر اين كلام و سخن چيست؟
آنانكه باور مذهبي دارند، خدارا جايگزين شانس نموده اند و
هرخوب و بدي را از او ميدانند و آنانكه انديشمند هستند همه رفتها و آمدها و فراز و
نشيبهاي بشر را از انديشه و خرد او ميدانند.
درنگاهي واقع گرايانه به اين سه نوع طرز تفكر و انديشه،
براستي ميتوان اين را گواهي داد كه پيشرفت و ترقي و تمدن سازي بشر، همواره تكيه بر
انديشه فعال و باور داشتن به آفريدن و آفرينندگي بوده است و از آن طرف هر گاه
انسان در پي پيروزي شانس و يا ياري رساني غيبي بوده است، به هدف رسيدنش قدري دچار
مشكل گشته و انديشه از فعاليت و نوآوري دور شده است.
از سويي كسانيكه به انديشههاي محكم ديني باور دارند، دو
نوعند:
نخست كساني هستند كه از اين نوع باور براي خلاقيت و آگاهي بيشتر بهره ميگيرند و
اينگونه انديشه را كوهي محكم و استوار پشت سرخود مييابند تا راه ترقي، پيشرفت و
آفرينندگي را طي كنند و اين گروه به فرهيختگي و خردمندي ميرسند و عادتا هستي را با
بينشي خردگرا مينگرند.
گروهي ديگر با داشتن تفكرات ديني خود را بخواب برده و هر آمد
ورفتي را از سوي عنصري ديگر دانسته و يا به طرف بنيادگرايي و تعصب ورزي ميروند و
يا به سمت انفعال و راكد بودن يعني مرده در تلاش! و ايستا در عقيده. و عادتا
«تفكرديني» براي اين افراد به منزلـه مواد مخدر ميباشد كه آنها را از خود بيخود
مينمايد…
که همچنان موجودیست ناشناخته
بر گرفته از کتاب آئین اوستا که خواندن این کتاب را به همه شما مهربان یاران سفارش میکنیم
انسان آفريدهاي ناشناخته؟
به گواهي تاريخ و دانشمندان تمامي عصرها، انسان همواره
موجودي ناشناخته بوده است. فلاسفه و انديشمندان و پيامبران در طي هزارهها آمدهاند،
طرحها، نظريات و برنامههايي را هم ارائه نمودهاند. اما هرگز كسي نتوانسته است
اين عنصر مرموز و مشكوك را بشكافد و دريابد كه انسان چيست، كيست و در اين جهان چه
ميكند؟
درجهان كنوني ، پيشرفت سريع تمدن و تكنولوژي مدرن كه تماماٌ
آفريده انسان است، وي را به مرحلهاي فراتر از آفريدههايش كشانده است. يعني
گنجايش و حجم آفريدگي انسان كنوني در رابطه با ماهواره و انفورماتيك و اينترنت و
ديگر تكنولوژيهاي مدرن بحدي گسترده است كه تا ساليان سال برنامههايي را آماده
دارد و هرروز هم بر آن افزوده ميشود و امكان كاربرد تمامي آنها براي همه ميسر و
شناخته نيست. اين انسان كه امروز بر روي زمين چون خداوندي زندگي ميكند و هر
غيرممكن را ممكن و يا هر آرزويي را به واقعيت تبديل ميكند، باز در مرزهايي
از ناتواني گير ميكند و از راه مي ايستد.
همين انسان پيشرفته و دانشمند، امروز دچار تنگدستي، فقر و
سقوط مادي است كه روز به روز بر آن افزوده ميشود.
مشكلات بيكاري، بيخانماني، شكست كمپانيها و شركتهاي بزرگ و
كوچك و از بين رفتن قداست انديشمندان و رهبران سياسي جهان امروز، دردهايي هستند كه
همه با هم دست به دست ميدهند تا اين انسان خداوند زمين را به مرحله سقوط بكشانند.
بي شك همزمان با اين سقوط بخشهاي فراواني از بشريت كه در رفاه، آرامش، آسودگي و بي
دردسري زمانه را سپري ميكنند، كوشندگان و آفرينندگاني هستند كه هربامداد كه از
خواب برميخيزند برنامه و طرحي براي آفرينشي نوين دارند و در همين آفريدن و يا
ماندن و درجا زدن است كه انسان امروزي چون انسان ديروزي به دو دسته و گروه تقسيم
ميشود. البته بسياري داشتن و نداشتن شانس را در بهبود اوضاع آدميان دخيل ميدانند،
اين شانس را هم كسي نتوانسته است تاكنون كالبدشكافي كند تا دريابد براستي شانس
يعني چه؟ و گوهر اين كلام و سخن چيست؟
آنانكه باور مذهبي دارند، خدارا جايگزين شانس نموده اند و
هرخوب و بدي را از او ميدانند و آنانكه انديشمند هستند همه رفتها و آمدها و فراز و
نشيبهاي بشر را از انديشه و خرد او ميدانند.
درنگاهي واقع گرايانه به اين سه نوع طرز تفكر و انديشه،
براستي ميتوان اين را گواهي داد كه پيشرفت و ترقي و تمدن سازي بشر، همواره تكيه بر
انديشه فعال و باور داشتن به آفريدن و آفرينندگي بوده است و از آن طرف هر گاه
انسان در پي پيروزي شانس و يا ياري رساني غيبي بوده است، به هدف رسيدنش قدري دچار
مشكل گشته و انديشه از فعاليت و نوآوري دور شده است.
از سويي كسانيكه به انديشههاي محكم ديني باور دارند، دو
نوعند:
نخست كساني هستند كه از اين نوع باور براي خلاقيت و آگاهي بيشتر بهره ميگيرند و
اينگونه انديشه را كوهي محكم و استوار پشت سرخود مييابند تا راه ترقي، پيشرفت و
آفرينندگي را طي كنند و اين گروه به فرهيختگي و خردمندي ميرسند و عادتا هستي را با
بينشي خردگرا مينگرند.
گروهي ديگر با داشتن تفكرات ديني خود را بخواب برده و هر آمد
ورفتي را از سوي عنصري ديگر دانسته و يا به طرف بنيادگرايي و تعصب ورزي ميروند و
يا به سمت انفعال و راكد بودن يعني مرده در تلاش! و ايستا در عقيده. و عادتا
«تفكرديني» براي اين افراد به منزلـه مواد مخدر ميباشد كه آنها را از خود بيخود
مينمايد…
Zoroastriens, oroastre est plus considéré comme un philosophe qui amenait ses disciples à réfléchir
Zoroastriens
par Bertrand
Zoroastriens
Zoroastre est plus considéré comme un philosophe qui amenait ses disciples à réfléchir
Les
Parsis tirent leur dénommination de Perse. Ils ont en effet émigré de Perse vers
le 8e siècle après que les Arabes eurent envahi l'Empire Sassanide et imposé
l'Islam comme religion officielle. Les Parsis sont en fait des Zoroastriens (de
Zarathoustra ou Zoroastre, philosophe persan qui aurait vécu vers -600). Mais
encore faut-il savoir ce qu'est un Zoroastrien.
Alors qu'à la belle époque les tribus perses vénéraient plusieurs dieux (surtout Mitra dieu du soleil dont le culte s'est répandu en Grèce et à Rome), Zoroastre (ci-contre), philosophe de formation et poète de coeur, prêchait pour un dieu unique, qu'il nommait Ahura Mazda (toute ressemblance avec une quelconque marque de voiture ou de pile est justifiée, le fondateur adorant secrètement Zoroastre).
Selon Zoroastre, leur Dieu ne nécessite ni adoration, ni prêtre. Les rites en tout genre sont bannis, à l'exception du culte du feu qu'ils considèrent comme un exemple de pureté et comme un symbole divin. Par contre l'homme peut toujours choisir entre une bonne action et une mauvaise action, représentées par deux esprits : Spenta Mainyu, le bon, et Angra Mainyu, la brute. Par le principe d'action-réaction, qui sème le bien récolte le bien et inversement. Zoroastre propose alors à ses adeptes de choisir préférentiellement de faire le bien et ce dans leur seul intérêt.
Zoroastre est plus considéré comme un philosophe qui amenait ses disciples à réfléchir sur eux-mêmes que comme un prophète. La pensée de Zoroastre a influencé les penseurs grecs, ses écrits ont notamment été traduits en avant d'être détruits par l'armée d'Alexandre, les Grecs voulant garder son enseignement pour eux seuls. Platon s'est entre autre inspiré de sa pensée.
Alors que le zoroastrisme était la religion dominante sous l'Empire Achéménide détruit par Alexandre vers -300, elle devient religion officielle sous l'Empire Sassanide vers 250 AD. Les autres religions ne sont plus tolérées. Par contre, contrairement à certains préceptes de Zoroastre, il existe un clergé. L'Empire est découpé en paroisses, chacune dirigées par un mobadh. Puis chaque village possède un prètre appelé mogh (ayant donné leur nom aux mages).
Alors qu'à la belle époque les tribus perses vénéraient plusieurs dieux (surtout Mitra dieu du soleil dont le culte s'est répandu en Grèce et à Rome), Zoroastre (ci-contre), philosophe de formation et poète de coeur, prêchait pour un dieu unique, qu'il nommait Ahura Mazda (toute ressemblance avec une quelconque marque de voiture ou de pile est justifiée, le fondateur adorant secrètement Zoroastre).
Selon Zoroastre, leur Dieu ne nécessite ni adoration, ni prêtre. Les rites en tout genre sont bannis, à l'exception du culte du feu qu'ils considèrent comme un exemple de pureté et comme un symbole divin. Par contre l'homme peut toujours choisir entre une bonne action et une mauvaise action, représentées par deux esprits : Spenta Mainyu, le bon, et Angra Mainyu, la brute. Par le principe d'action-réaction, qui sème le bien récolte le bien et inversement. Zoroastre propose alors à ses adeptes de choisir préférentiellement de faire le bien et ce dans leur seul intérêt.
Zoroastre est plus considéré comme un philosophe qui amenait ses disciples à réfléchir sur eux-mêmes que comme un prophète. La pensée de Zoroastre a influencé les penseurs grecs, ses écrits ont notamment été traduits en avant d'être détruits par l'armée d'Alexandre, les Grecs voulant garder son enseignement pour eux seuls. Platon s'est entre autre inspiré de sa pensée.
Alors que le zoroastrisme était la religion dominante sous l'Empire Achéménide détruit par Alexandre vers -300, elle devient religion officielle sous l'Empire Sassanide vers 250 AD. Les autres religions ne sont plus tolérées. Par contre, contrairement à certains préceptes de Zoroastre, il existe un clergé. L'Empire est découpé en paroisses, chacune dirigées par un mobadh. Puis chaque village possède un prètre appelé mogh (ayant donné leur nom aux mages).
Cependant avec les invasions arabes et l'expansion de l'islam,
les Zoroastriens ne sont plus les bienvenus, c'est à cette époque qu'ils
quittent la Perse pour l'Inde, trouvant refuge dans un royaume hindou au Gujarat
puis à Bombay. L'acceptation par les hindous des nouveaux venus, qu'ils nomment
parsis, est assez aisée, hindouisme et parsisme ayant des racines
communes.
Outre le culte du feu, les zoroastriens respectent aussi les
autres "éléments": eau, terre, air. Ainsi après la mort ils ne se font ni
inhumer ni incinérer. On amène leur corps en haut d'une tour, appelée dakhma, où les vautours nettoient la carcasse.
Très écologique.
Une autre coutume veut que les parsis ne se marient qu'entre
eux à l'instar des juifs. Et comme aucune conversion n'est acceptée le nombre de
Parsis décroît depuis quelques années. 114 000 en 1941, ils n'étaient plus que
76 000 en 1991.
Cependant, malgré leur faible nombre, les parsis sont
parmis les plus riches en Inde et ils sont connus pour leur philanthropie.
Nombres de personnalités influentes sont parsis. On peut citer les familles Tata
(constructeur automobile), Godrej (électroménager) et Wadia (armateur) qui
contrôlent à elles trois la majorité des industries indiennes et qui financent
de nombreuses écoles, hôpitaux et autres bonnes oeuvres. Le mari d'Indira
Gandhi, Feroze Gandhi était journaliste et parsi. Enfin Freddy Mercury est sans
aucun doute le plus célèbre parsi, même si peu de monde le sait.
---------------------------------------------------------------------------------
I am new zoroastrien
je suis fidèle et le
disciple d'Awesta (Zartoustra)
Je suis nouveau Zoroastrienne
I am a follower of AVESTA! (Zoroastre)
From AVESTA, wisdom tendency, kindness,
Aryan, Persian, Mithraism to Zoroaster, the messenger of well thinking, well
talking and well acting to Manes, a thinker and artist who has drown what
Buddha and Jesus had thought…to Mazdak, the first socialist in the world to
Cyrus the great whom has been mentioned both in Old Testament and history as
the saviour of Jews and one who has written the first human rights’ law and
also to the Iranians’ artistic, historic, civilized and thoughtful resistance
against Arabs’ attack and Islamic fanaticism by means of the quatrains of
scholar Omar Khayyam Neyshapoori and the lyric poems of Hafiz Shirazi … and
7000 years old hills located in Siyalk Kashan and Pamir plains in Tajikistan
and Buddha’s statues in Afghanistan … and fire-temples in Azerbaijan and the
burned city in Sistan and Baluchistan… and 7000 years proud history of the
people who have lived in Iran’s great plateau by their different culture from
Ilamids to Medes.
To find out more about the historical precedent of
my people and my country and also about our laic and wise thoughts read this
book.
htp://zartosht.fr
samedi 17 septembre 2011
آتش و آتشكده نزد ايرانيان نوشته ای از استاد سیاوش اوستا رهبر جهانی نو زرتشتیان
نوشته ای از استاد سیاوش اوستا رهبر جهانی نو زرتشتیان
آتش و آتشكده نزد ايرانيان
در افسانه هاي كهن آريايي از اوستا تا شاهنامه فردوسي بزرگ
در رابطه با آتش و احترام آرياييان به آن اينگونه سخن رفته است كه پادشاهي با «
هوش و هنگ» روزي ماري در صحرا بديد . سنگي برگرفت تا مار را نشان رود، سنگ به مار
نخورد بلكه به سنگ ديگري خورد و آذرخشي
پديد آمد و از فروغ آن خارهاي اصراف شعله ور شد!
هوشنگ شاه از اين دستيابي ناگهان خرسند و خندان و شادان شد و خداوند را
ستايش و نيايش كرد و آن روز را روز جشن و شادماني خوانده و آتشي برافروخت و از همه
خواست تا آن اتش هميشه بر افروخته باشد!
برآمد به سنگ گران سنگ خرد
هم آن و هم اين سنگ گرديد خرد
فروغي پديد آمد از هردو سنگ
دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ
جهاندار پيش جهان آفرين
نيايش همي كرد و خواند آفرين
كه اورا فروغي چنين هديه داد
همين آتش آنگاه قبله نهاد
يكي جشن كرد آنشب و باده خورد
«سده » نام آن جشن فرخنده كرد.
تمامي اديان جهان بسوي قبلهاي نيايش ميكنند، يعني به هردين
و آئيني كه بنگريم براي خود جايگاهي داردكه رو بدان، خداوند را نيايش ميكنند.
چنانچه در اوستا و شاهنامه آمده است، نخستين كسي كه قبلهاي براي نيايش پديد آورد
پادشاه داراي هوش و هنگ ايران، هوشنگ بود. يكسويي و يكنواختي و توجه داشتن به يك مركز ويژه براي هر تشكيلات
ديني، آييني يك ضرورت است. زيرا نخستين اقدام براي توجه دادن تمامي باورمندان به
يك نقطه و مركز است. هيچ پيرو آئيني وقتي
بسوي قبله خود نيايش ميكند، آن جايگاه را پرستش نميكند بلكه از آن بعنوان يك
امكان، ابزار و جايگاه جهت همبستگي و وحدت و همدلي جمعي بهره ميبرد. آرياييان نيز
از نخستين روزي كه آتش را قبله خود كردند هرگز اتش را نپرستيدند، بلكه آن را
بعنوان مظهري از زندگي، نور و روشنايي، انرژي و قدرت پاس و محترم داشتهاند.
امروزه همه ميدانيم كه بودن ما برروي كره زمين به بركت وبودن
گلوله آتشين بزرگ هستي يعني مهر و يا خورشيد است. اگر انرژي خورشيد نباشد، زندگي
برروي كره زمين غيرممكن ميشود. پس حضور آتش برروي زمين عليرغم هزار ويك حسن و
موارد استفادهاي كه درطول زمان داشته
است، مظهري از عظمت، شكوه و زندگيبخش بودن است. با برافروختن مشعل و شمعي درخانه
و كاشانه و يا با افروختن آتش در آتشكدهها: كه اين احترام آتش به تمام اديان جهان
منتقل شده است و مظهر كنوني آن شمعي است در تمامي اديان خورشيد مادر و مظهري اصلي
و نخستين نور روشنايي و آتش است. بدين رو
آيين نخستين ايراني آئين مهر بوده است!
در روزگاران كهن آتشكدههاي بسياري در سراسر جهان آريايي از
آنسوي آبهاي درياي سرخ تا خليج فارس و مديترانه و درياي خزر كه بر اساس نوشته
مورخين پيش از 120 كشور بوده است، برقرار بوده است.
حتي تا چهارصد سال پس از تازش تازيان آتشكدههاي بسياري در
پارس و آتورپات (آذربايجان) برپا بوده است. تعداد اين آتشكدهها آنقدر زياد بوده
كه جغرافيادان و مورخ بزرگ «استخري» نتوانسته است تعداد آنها را در حافظه خودنگه
دارد! استخري مي نويسد از هر شهر و روستايي كه عبور ميكردم كه دست كم چند اتشكده
در آنجا وجودداشت! آتشكده مهرنرسيان كه آن را وزير بهرام شاه، مهرنرسي در دشتبارين
فارس بنياد نهاده بود تا قرنها پس از هجوم تازيان، آتشش شعله ور بود و آتشكده
آذرگشسب در فراهان كه تا اواخر قرن سوم
هجوم تازي همچنان شعله ور بود.
« ابن الفقيه» از وجود آتشكدههايي در وارستان قم و ديگر
ولايات آن اطراف ياد كرده است.
«ابن رسته» نيز از وجود آتشكدههايي درنزديك حلوان يادكرده
است و « ياقوت» در قرن هفتم آتشكده بزرگ آذرگشسب را درگزن كه تازيان بخاطر نداشتن
حرف گاف آنرا « شيز» مي نامند و در آذربايجان مي باشد يادكرده است.
و نيز آتشكده كاريان كه بارها آتش آن توسط هجوم و فشار
تازيان خاموش گرديده بود، در دوران ياقوت
هنوز سرپا بوده وآتش آن فروزنده بوده است.
از هزاران هزار قبله و آتشگاهي كه نياكان ما هزاران سال بسوي
آنها نيايش كردهاند، امروزه تعداد 14 آتشكده بيشتر باقي نمانده است.
1-
آتشكده نياسر در نياسر كاشان،محل آتشكده در دامنهاي رو به رودخانه و
محلي سرسبز واقع است كه تقريبا كامل و سالم مانده است.
2-
آتشگاه مسجد سليمان در خوزستان،
جايگاه اين آتشكده بسيار ويژه و استثنايي مي باشد زيرا در زمانهاي گذشته آذرخشهاي
طبيعي از زمين آن بيرون ميآمده است، كه خود اين مسئله بيانگرآنست كه در روزگاران
كهن بگونهاي از نفت و گاز زمين آرياييان براي شعلهور نگهداشتن آتشكده بهره مي جستند، بويژه اينكه آتشكده تنها قبله
نبوده است بلكه مردم از آتش هر آتشكدهاي براي برافروختن آتش در درون خانههاي خود
بهره ميبرده اند. زيرا امكان دسترسي به كبريت و يا گوگرد براي همه ميسر نبوده
است.. و آنها توسط كانونهاي» (آتشدان ) بزرگ و كوچك آتش را حمل ميكردند…
3-
آتشكده نيمور درنزديكي دليجان، نوع بنا و ساختمان اين آتشكده با ديگر جايگاهها
متفاوت است و ويژگيهاي خاصي دارد.
4-
آتشكده قلعه دختر بر فراز تپه مشرف بر رودخانه و جاده درنزديكي زيارتگاه شاه
جمال (جالب است بدانيم كه تمامي آتشكده هاي بزرگ و كوچك پيش از اسلام، امروز
تبديل به امامزاده و يا مسجد وبقعه هاي
اسلامي شده است.)
5-
آتشكده جره در كنار سياه فارس، اين آتشكده نيز همچنان سرپا ايستاده است.
6-
آتشكده ديگري درفارس با همين نام جره درجره فارس با عظمتي ديدني پابرجاست.
7-
آتشكده كازرون در فارس.
8-
آتشكده اصفهان.
9-
آتشكده نقش رستم (كعبه زرتشت)
10-
آتشكده پاسارگاد درفارس
11-
آتشكده سنگي در فارس واقع درباغ بدره نزديك تختجمشيد (اين محل امروز بعنوان
زيارتگاه و با نام بيبي فاطمه مورد توجه مسلمانان است.)
12-
آتشكده كوشك درنطنز كاشان. اين آتشكده مثل خيلي از آتشكدههاي ديگر از سنگ و
ساروج ساخته شده است. .
13-
آتشكده آذربايجان.
14-
آتشكده خانه كيوان كه همان كعبه مسلمانان مي باشد.
البته اينها آتشكدههايي
بودكه درايران كنوني برجاي مانده است و گرنه آتشكدههاي بسياري در تاجيكستان،
افغانستان، پاكستان، هندوستان، آذربايجان، تركيه كنوني و قزاقستان و ازبكستان و
ارمنستان و جاهاي ديگر موجود بوده است كه امروزه آثاري هرچند اندك از آنها دربرخي
مناطق برجاي مانده است . مهمترين آتشگاهي كه امروزه مورد توجه جهانيان است و شهرت
ويژهاي دارد «خانه كيوان» مي باشد كه كه تازيان بيش از اسلام آن را « بيت الزحل»
و امروزه آنرا كعبه ميخوانند. اين آتشكده هنگاميكه سپاهيان ايران در هزاران سال
پيش ميخواستند از درياي سرخ عبور كنند، درمكه كنوني ساختند و پس از اينكه ايرانيان
عربستان را ترك كردند و از يمن و مصر خارج شدند تازيان آنها را بازسازي نموده و «
بيت الله» ناميدند.
درقرآن بوضوح تشريح شده است
كه «بيت الله» (كعبه) توسط ابراهيم ساخته نشده است بلكه توسط وي و فرزندش آنجا
نظافت شده است وپايههاي ايوانش بالا رفته است كه شرح كامل آن در ابتداي اين كتاب
آمد.
«و عهد نا الي ابراهيم و
اسماعيل آن طهرا بيتي للطائفين » ما از ابراهيم و اسماعيل تعهد گرفتيم تا خانه مرا
براي طواف كنندگان پاكيزه كنند. (سوره بقره آيه 125)
« و اذا يرفع ابراهيم القواعد من البيت و اسماعيل رنبا تقبل منا»
اسماعيل و پدرش پايهها (ديوارها)ي خانه را بالا بردند،گفتند پروردگارا ازما بپذير… (سوره بقره آيه 127)
پس بدرستي و وضوح روشن است
كه «خانه كيوان» بيش از ابراهيم وجود داشته است و فقط توسط ايشان و فرزندش آنجا
نظافت شده است و ديوارهاي فروريختهاش بالا رفته است.
اكثر آتشكدههايي كه امروز
آثاري از آنها باقي مانده است با برپايي خود وجود آنهارا گواهي ميدهند. از جمله
كعبه زرتشت كه درنقش رستم واقع شده است و آتشكده آذربايجان كه كارت پستالهاي اين
محل ها امروزه در ايران به فروش ميرسد.يك نوع معماري آتشكده ها با سنگ مكعب است.
انسان ايراني از روزگاران
كهن آتش، آب، نسيم و خاك و خورشيد را پاس ميداشته و آغاز بهار تابش نوروزندگي است.
از آتش مهربان خورشيد كه آبها را روانتر ميسازد و نسيمها را روح نوازتر و خاك را
رستنيتر!
بخوانيم كه در بيش از
هزارسال پيش فردوسي بزرگر چه سروده است:
چو بخت عرب بر عجم تيره شد
همي بخت ايرانيان تيره شد
بر آمد ز شاهان جهان را قفيز
نهان شد زر و گشت پيدا پشيز
همان زشت شد خوب و شد خوب
زشت
شده راه دوزخ پديد از بهشت
دگرگونه شد چرخ گردون بچهر
از ايرانيان پاك ببريد مهر
بايرانيان زار وگريان شدم
كزين پس شكست آيد از تازيان
ستاره نگردد مگر بر زيان
چو با تخت منبر برابر شود
همه نام بوبكر و عمر شود
تبه گردد اين رنجهاي دراز
نشيبي دراز است پيش فراز
ز پيمان بگردند و از راستي
گراميشود كژي و كاستي
پياده شود مردم رزمجوي
سوار آنكه لاف آرد و گفتگوي
كشاورز جنگي شود بي هنر
نژاد و بزرگي نيايد به بر
ربايد همي اين از آن آن از
اين
زنفرين ندانند باز آفرين
بد انديش گردد پدر بر پسر
پسر هم چنين بر پدر چاره گر
شود بندة بيهنر شهريار
نژاد و بزرگي نيايد بكار
از ايران و از ترك و تازيان
نژادي پديد آيد اندر ميان
نه دهقان نه ترك و نه تازي
بود
سخنها بكردار بازي بود
زيان كسان از پي سود خويش
بجويند و دين اندر آرند پيش
چو بسيار از اين داستان
بگذرد
كسي سوي آزادگان ننگردد
بريزند خون از پي خواسته
شود روزگار بد آراسته
دل من پراز خون شد و روي زرد
دهان خشك و لبها پر از باد
سرد
آتش و آتشكده نزد ايرانيان
در افسانه هاي كهن آريايي از اوستا تا شاهنامه فردوسي بزرگ
در رابطه با آتش و احترام آرياييان به آن اينگونه سخن رفته است كه پادشاهي با «
هوش و هنگ» روزي ماري در صحرا بديد . سنگي برگرفت تا مار را نشان رود، سنگ به مار
نخورد بلكه به سنگ ديگري خورد و آذرخشي
پديد آمد و از فروغ آن خارهاي اصراف شعله ور شد!
هوشنگ شاه از اين دستيابي ناگهان خرسند و خندان و شادان شد و خداوند را
ستايش و نيايش كرد و آن روز را روز جشن و شادماني خوانده و آتشي برافروخت و از همه
خواست تا آن اتش هميشه بر افروخته باشد!
برآمد به سنگ گران سنگ خرد
هم آن و هم اين سنگ گرديد خرد
فروغي پديد آمد از هردو سنگ
دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ
جهاندار پيش جهان آفرين
نيايش همي كرد و خواند آفرين
كه اورا فروغي چنين هديه داد
همين آتش آنگاه قبله نهاد
يكي جشن كرد آنشب و باده خورد
«سده » نام آن جشن فرخنده كرد.
تمامي اديان جهان بسوي قبلهاي نيايش ميكنند، يعني به هردين
و آئيني كه بنگريم براي خود جايگاهي داردكه رو بدان، خداوند را نيايش ميكنند.
چنانچه در اوستا و شاهنامه آمده است، نخستين كسي كه قبلهاي براي نيايش پديد آورد
پادشاه داراي هوش و هنگ ايران، هوشنگ بود. يكسويي و يكنواختي و توجه داشتن به يك مركز ويژه براي هر تشكيلات
ديني، آييني يك ضرورت است. زيرا نخستين اقدام براي توجه دادن تمامي باورمندان به
يك نقطه و مركز است. هيچ پيرو آئيني وقتي
بسوي قبله خود نيايش ميكند، آن جايگاه را پرستش نميكند بلكه از آن بعنوان يك
امكان، ابزار و جايگاه جهت همبستگي و وحدت و همدلي جمعي بهره ميبرد. آرياييان نيز
از نخستين روزي كه آتش را قبله خود كردند هرگز اتش را نپرستيدند، بلكه آن را
بعنوان مظهري از زندگي، نور و روشنايي، انرژي و قدرت پاس و محترم داشتهاند.
امروزه همه ميدانيم كه بودن ما برروي كره زمين به بركت وبودن
گلوله آتشين بزرگ هستي يعني مهر و يا خورشيد است. اگر انرژي خورشيد نباشد، زندگي
برروي كره زمين غيرممكن ميشود. پس حضور آتش برروي زمين عليرغم هزار ويك حسن و
موارد استفادهاي كه درطول زمان داشته
است، مظهري از عظمت، شكوه و زندگيبخش بودن است. با برافروختن مشعل و شمعي درخانه
و كاشانه و يا با افروختن آتش در آتشكدهها: كه اين احترام آتش به تمام اديان جهان
منتقل شده است و مظهر كنوني آن شمعي است در تمامي اديان خورشيد مادر و مظهري اصلي
و نخستين نور روشنايي و آتش است. بدين رو
آيين نخستين ايراني آئين مهر بوده است!
در روزگاران كهن آتشكدههاي بسياري در سراسر جهان آريايي از
آنسوي آبهاي درياي سرخ تا خليج فارس و مديترانه و درياي خزر كه بر اساس نوشته
مورخين پيش از 120 كشور بوده است، برقرار بوده است.
حتي تا چهارصد سال پس از تازش تازيان آتشكدههاي بسياري در
پارس و آتورپات (آذربايجان) برپا بوده است. تعداد اين آتشكدهها آنقدر زياد بوده
كه جغرافيادان و مورخ بزرگ «استخري» نتوانسته است تعداد آنها را در حافظه خودنگه
دارد! استخري مي نويسد از هر شهر و روستايي كه عبور ميكردم كه دست كم چند اتشكده
در آنجا وجودداشت! آتشكده مهرنرسيان كه آن را وزير بهرام شاه، مهرنرسي در دشتبارين
فارس بنياد نهاده بود تا قرنها پس از هجوم تازيان، آتشش شعله ور بود و آتشكده
آذرگشسب در فراهان كه تا اواخر قرن سوم
هجوم تازي همچنان شعله ور بود.
« ابن الفقيه» از وجود آتشكدههايي در وارستان قم و ديگر
ولايات آن اطراف ياد كرده است.
«ابن رسته» نيز از وجود آتشكدههايي درنزديك حلوان يادكرده
است و « ياقوت» در قرن هفتم آتشكده بزرگ آذرگشسب را درگزن كه تازيان بخاطر نداشتن
حرف گاف آنرا « شيز» مي نامند و در آذربايجان مي باشد يادكرده است.
و نيز آتشكده كاريان كه بارها آتش آن توسط هجوم و فشار
تازيان خاموش گرديده بود، در دوران ياقوت
هنوز سرپا بوده وآتش آن فروزنده بوده است.
از هزاران هزار قبله و آتشگاهي كه نياكان ما هزاران سال بسوي
آنها نيايش كردهاند، امروزه تعداد 14 آتشكده بيشتر باقي نمانده است.
1-
آتشكده نياسر در نياسر كاشان،محل آتشكده در دامنهاي رو به رودخانه و
محلي سرسبز واقع است كه تقريبا كامل و سالم مانده است.
2-
آتشگاه مسجد سليمان در خوزستان،
جايگاه اين آتشكده بسيار ويژه و استثنايي مي باشد زيرا در زمانهاي گذشته آذرخشهاي
طبيعي از زمين آن بيرون ميآمده است، كه خود اين مسئله بيانگرآنست كه در روزگاران
كهن بگونهاي از نفت و گاز زمين آرياييان براي شعلهور نگهداشتن آتشكده بهره مي جستند، بويژه اينكه آتشكده تنها قبله
نبوده است بلكه مردم از آتش هر آتشكدهاي براي برافروختن آتش در درون خانههاي خود
بهره ميبرده اند. زيرا امكان دسترسي به كبريت و يا گوگرد براي همه ميسر نبوده
است.. و آنها توسط كانونهاي» (آتشدان ) بزرگ و كوچك آتش را حمل ميكردند…
3-
آتشكده نيمور درنزديكي دليجان، نوع بنا و ساختمان اين آتشكده با ديگر جايگاهها
متفاوت است و ويژگيهاي خاصي دارد.
4-
آتشكده قلعه دختر بر فراز تپه مشرف بر رودخانه و جاده درنزديكي زيارتگاه شاه
جمال (جالب است بدانيم كه تمامي آتشكده هاي بزرگ و كوچك پيش از اسلام، امروز
تبديل به امامزاده و يا مسجد وبقعه هاي
اسلامي شده است.)
5-
آتشكده جره در كنار سياه فارس، اين آتشكده نيز همچنان سرپا ايستاده است.
6-
آتشكده ديگري درفارس با همين نام جره درجره فارس با عظمتي ديدني پابرجاست.
7-
آتشكده كازرون در فارس.
8-
آتشكده اصفهان.
9-
آتشكده نقش رستم (كعبه زرتشت)
10-
آتشكده پاسارگاد درفارس
11-
آتشكده سنگي در فارس واقع درباغ بدره نزديك تختجمشيد (اين محل امروز بعنوان
زيارتگاه و با نام بيبي فاطمه مورد توجه مسلمانان است.)
12-
آتشكده كوشك درنطنز كاشان. اين آتشكده مثل خيلي از آتشكدههاي ديگر از سنگ و
ساروج ساخته شده است. .
13-
آتشكده آذربايجان.
14-
آتشكده خانه كيوان كه همان كعبه مسلمانان مي باشد.
البته اينها آتشكدههايي
بودكه درايران كنوني برجاي مانده است و گرنه آتشكدههاي بسياري در تاجيكستان،
افغانستان، پاكستان، هندوستان، آذربايجان، تركيه كنوني و قزاقستان و ازبكستان و
ارمنستان و جاهاي ديگر موجود بوده است كه امروزه آثاري هرچند اندك از آنها دربرخي
مناطق برجاي مانده است . مهمترين آتشگاهي كه امروزه مورد توجه جهانيان است و شهرت
ويژهاي دارد «خانه كيوان» مي باشد كه كه تازيان بيش از اسلام آن را « بيت الزحل»
و امروزه آنرا كعبه ميخوانند. اين آتشكده هنگاميكه سپاهيان ايران در هزاران سال
پيش ميخواستند از درياي سرخ عبور كنند، درمكه كنوني ساختند و پس از اينكه ايرانيان
عربستان را ترك كردند و از يمن و مصر خارج شدند تازيان آنها را بازسازي نموده و «
بيت الله» ناميدند.
درقرآن بوضوح تشريح شده است
كه «بيت الله» (كعبه) توسط ابراهيم ساخته نشده است بلكه توسط وي و فرزندش آنجا
نظافت شده است وپايههاي ايوانش بالا رفته است كه شرح كامل آن در ابتداي اين كتاب
آمد.
«و عهد نا الي ابراهيم و
اسماعيل آن طهرا بيتي للطائفين » ما از ابراهيم و اسماعيل تعهد گرفتيم تا خانه مرا
براي طواف كنندگان پاكيزه كنند. (سوره بقره آيه 125)
« و اذا يرفع ابراهيم القواعد من البيت و اسماعيل رنبا تقبل منا»
اسماعيل و پدرش پايهها (ديوارها)ي خانه را بالا بردند،گفتند پروردگارا ازما بپذير… (سوره بقره آيه 127)
پس بدرستي و وضوح روشن است
كه «خانه كيوان» بيش از ابراهيم وجود داشته است و فقط توسط ايشان و فرزندش آنجا
نظافت شده است و ديوارهاي فروريختهاش بالا رفته است.
اكثر آتشكدههايي كه امروز
آثاري از آنها باقي مانده است با برپايي خود وجود آنهارا گواهي ميدهند. از جمله
كعبه زرتشت كه درنقش رستم واقع شده است و آتشكده آذربايجان كه كارت پستالهاي اين
محل ها امروزه در ايران به فروش ميرسد.يك نوع معماري آتشكده ها با سنگ مكعب است.
انسان ايراني از روزگاران
كهن آتش، آب، نسيم و خاك و خورشيد را پاس ميداشته و آغاز بهار تابش نوروزندگي است.
از آتش مهربان خورشيد كه آبها را روانتر ميسازد و نسيمها را روح نوازتر و خاك را
رستنيتر!
بخوانيم كه در بيش از
هزارسال پيش فردوسي بزرگر چه سروده است:
چو بخت عرب بر عجم تيره شد
همي بخت ايرانيان تيره شد
بر آمد ز شاهان جهان را قفيز
نهان شد زر و گشت پيدا پشيز
همان زشت شد خوب و شد خوب
زشت
شده راه دوزخ پديد از بهشت
دگرگونه شد چرخ گردون بچهر
از ايرانيان پاك ببريد مهر
بايرانيان زار وگريان شدم
كزين پس شكست آيد از تازيان
ستاره نگردد مگر بر زيان
چو با تخت منبر برابر شود
همه نام بوبكر و عمر شود
تبه گردد اين رنجهاي دراز
نشيبي دراز است پيش فراز
ز پيمان بگردند و از راستي
گراميشود كژي و كاستي
پياده شود مردم رزمجوي
سوار آنكه لاف آرد و گفتگوي
كشاورز جنگي شود بي هنر
نژاد و بزرگي نيايد به بر
ربايد همي اين از آن آن از
اين
زنفرين ندانند باز آفرين
بد انديش گردد پدر بر پسر
پسر هم چنين بر پدر چاره گر
شود بندة بيهنر شهريار
نژاد و بزرگي نيايد بكار
از ايران و از ترك و تازيان
نژادي پديد آيد اندر ميان
نه دهقان نه ترك و نه تازي
بود
سخنها بكردار بازي بود
زيان كسان از پي سود خويش
بجويند و دين اندر آرند پيش
چو بسيار از اين داستان
بگذرد
كسي سوي آزادگان ننگردد
بريزند خون از پي خواسته
شود روزگار بد آراسته
دل من پراز خون شد و روي زرد
دهان خشك و لبها پر از باد
سرد
آنچه از نگر شما مهربان یار میگذرد تلاشی است از انوشه روان دکتر کوروش آریا منش و استاد سیاوش اوستا
بزرگان جهان در باره زرتشت چه ميگويند؟
از
همان روزگاران كهن كه جهانيان با اوستا و پيام خردمندانه آن آِشنا شدند، همواره آنرا ستوده اند! كمتر
جايي مشاهده شده است كه كسي توانسته باشد
حتي انتقادي به آيين اوستا و زرتشت نخستين داشته باشد. با هم نگاههاي بزرگان جهان
را مرور مي كنيم:
ويلي دورانت : دين زرتشت، ديني با فروشكوه بود كه همچون ديگر دينها كه سرشار از درونمايه خونريزي و بتپرستي و خرافهگرايي بودند، روي
خوشي با اين ناشايستها نداشت و پاك و پاكيزه بود. زردشت اين دستور تلايي را داده
است كه آنچه را برخود نميپسندي، برديگران روا مدار. خويشكاري هركسي سه سويه است:
1- با دشمن چنان رفتار كن كه دوست گردد.
2- بدجنس را به راستي و درستي رهبري و راهنمايي كن و نادان را به دانايي.3- و
سومين بخش آن است كه بزرگترين برتري، پارسايي و پرهيزكاري است و پس از آن راستگويي
وراست كرداري.
سرپرسي سايكس: از ديد من بسيار دشوار است كه بتوان كسي را يافت كه بتواند
آموزشهايي بالاتر از آموزشهاي زرتشت براي
مردم پيداكند. سروده هاي اين مرد بزرگ بي گمان جاويدنيند و هيچگاه گرد سالها
برچهرهاش نخواهد نشست كه آنرا پنهان دارد.
ارزش
سرودههاي زرتشت در پاكدلي گوينده و راستي بنياديني است كه اوسخت باور داشته است.
نيچه: زردشت بزرگترين پيامبر هوشمند و تيزهوشي است كه پايههاي
گسترده انديشه سازنده و مردميش تاكنون براي باختر استوارترين ستون زندگي بوده است.
انديشه زردشت آموزشهاي بزرگي براي نيك زندگي كردن، نيك در پيوند بودن، نيكرفتار
داشتن ونيك سخن گفتن و بالاتر از همه، چگونه ارج و ارزش نهي به ديگران است. او
هيچگاه در هيچ سخنش از به كاربردن پيدرپي «راستي و درستي» خودداري نكرده وپيوسته
همه مردم را بدين سو خوانده است.
در
سخن زردشت، شكوهي يافت ميشود كه در كمتر سخني ميتوان يافت.
هرتسفيلد: پشتكار و كوششهاي خستگيناپذير، از فروزههاي درخشان
ايرانيان ميباشد كه برپايه راستي و درستي استوار شده است كه همه آنها پرتوي از
آيين شكوهمند و پرفروغ زردشت است.
وتين آمريكايي: زردشت از همه نگرها ستودني است، بيگمان مسيح پيرو او بوده
واز انديشه او بهره گرفته است. سه سخن رسا و روان و شكوهمند او: پندار نيك –گفتار نيك- كردار نيك، پايه و بنياد همه دينها ست و هيچ
خردمندي نتوانسته است چيزي بر آن بيفزايد.
هرتل: از لا به لاي گاتها به خوبي روشن ميشود كه يك مرد تيزهوش و
هوشمند، پرتلاش، نيكخواه، خيرانديش، مهربان، مهرورز، مهرجو، پاكدل، نيككنش، سخن ميگويد
كه با خرد راست است و با ديگران نيز از
روي راستي سخن ميگويد.
زردشت
به هواداري از راستي و درستي و فروزههاي نيك سر برافراشت و آسودگي و آسايش را
براي مردم آرزو كرد. منش او در پايه بلندي و برفراز دانايي ساخته شده و دور از
هرگونه سستي و زبوني كه بيشتر مردم به آن دچارند، استوار گشته است. او از خونريزي
و آزار، زبوني و خواري، بردگي و پستي و از آيين اهريمنان سخت رويگردان بود و با
آنها پيكار ميكرد.
پروفسور ميه: فروزههاي ايرانيان باستان ستايش آميزند. ولي بايد دانست كه
انگيزه آنها ، آموزشهاي نيك خواهانه و مردمي زردشت ميباشد.
زردشت
از منشي والا برخوردار بود كه توانست بر دل مردم رخنه نمايد وآنها را به سوي خود و
آفريدگار مهربان و نيك خواهش بكشاند.
ولتر: زردشت پيوند خود را با اهورا مزدا بيشتر برپايه دوستي
استوار كرده بود. او از خداي خود ياري و پشتيباني مي خواست، آنگونه كه دوستي از
دوست خود ميخواهد. او در فروتني به اهورامزدا، پاكدل و يكرنگ بود.
جكسون: بودا و كنفوسيوس و سقراط كه جويندگان نور و فروغ و روشنايي
بودند. از پايههايي بلند و سركشيده برخوردار بودند، ولي بايد پذيرفت كه زردشت از
همه آنها بالاتر و والاتر وارزشمندتر بود. او بي گمان يكي از آموزگاران بزرگ
خاوربه شمار ميآيد.
پروفسور شدرخاور شناس سرشناس و بلندآوازه آلماني:
دوهزارسال
است كه ميان آفريدگار و آفريده يك شكاف بزرگ و ژرفي در مغز ما باختريان يافت
ميشود كه هيچگاه نتوانستهاند آنرا از ميان بردارند. آفريدگاري پاك، اشويي شكوهمند
و والا و اين سو، آدمي بيچاره، زبون، پست، خوار، گناهكار و نيازمند مهر و آمرزش كه
آفريده نام دارد . تنها گاهي بودهاند خردمنداني كه كوشيدهاند به گونهاي اين
شكاف را كه اميد پركردنش را هرگز نداشتند، بجهند. كوشش اين گروه از انديشمندان به
بينشمندي پايان يافته است. در بينشمندي تلا ش ميشود تنش ميان آفريده و آفريدگار از ميان برداشته
شود.
شكوهمندي
آيين زردشت در اين است كه هيچگاه چنين شكافي در آن يافت نمي شود و دربرخورد او با
اهورامزدا نميتوان جاي تهي ديد. گفتار زردشت از يك والايي شگفت انگيز و ستايش آميز
بينشمندي برخوردار است. او جدايي ميان آفريدگار و آفريده را چنان از ميان برداشته
است كه در همان زمان كه آدمي با اهورامزدا
به سخن مي نشيند و براي او شكوهي ميپندارد كه ميتواند او را از خدايش دور نمايد، بسيار به او نزديك است. زيرا سخن
گفتن با او بمانند گفتگوي دو دوست است كه هردو با هم سخن را رهبري ميكنند.
بنابراين وارون انديشه ما باختر نشينان، ميان آفريدگار و آفريده در آيين زرتشت،
هيچگونه شكافي به چشم نميخورد.
در
آيين زرتشت خدا دور از آدمي و برون از نيروي او و توانايي آگاهي او و دور از جهان
هستي نيست. آفريده به سادگي اورا در ژرفناي زندگي روزانه خود مييابد و ميبيند.
هوشمندي
و هوشياري و دانايي و فرزانگي زرتشت آن است كه از آفريدگار، چيزي شگفت آميز نساخته است تا آدمي اورا از خرد دور ببيند و دسترسي به اورا با آه
و ناله و زاري و لابه و يا با ستايشهاي زبونانه و نيايشهاي پستي آميز و همراه خواري و سرسپردگي دريابد. همين كار خود شكوه
والايي و خردمندي زردشت را نشان ميدهد.
پروفسور ميلز: پيام و سخن زرتشت از ارزشي شكوهمند و والا و دلنشين
برخوردار است. خود او داراي آنچنان منشي نيرومند و نهادي توانا ورفتاري استوار بود
كه توانست سخناني تا اين اندازه شيوا و گيرا و مردمي برزبان روان سازد و به دنباله
آن شاه توانايي چون گشتاسب را به خود فريفته نمايد.
بارتولومه: نوآوري زرتشت كه بسيار ستايش آميز ميباشد، در آن استكه به
جاي خدايان بيشماري كه يافت ميشد و دربرابر بتپرستي بتپرستان، يك آفريننده دانا
يا اهورامزدا را جانشين كرد و از او خوبي و خوشي مردمان را درخواست نمود.
مارتين هوگ خاورشناس آلماني: آيين زرتشت، كيش يكتا پرستي است كه هيچ ديني ديگر از
ديدگاه پاكي و آراستگي و مهر و راستي به پايه آن نمي رسد. اين دين به راستي نابترين
و پاكترين دينهاست.
هومباخ: درگاتها اين سرودهي باشكوه زردشت، يك آفريدگار يافت ميشود
كه اهورامزداي نيك خواه و خيرانديش است. آموزش هاي او برترين آموزشهاي نيك و
برجسته درراه يك زندگي پاك و آراسته و درست و شايسته است كه بازدههاي درخشان آن
نيك آشكار ميباشد.
اورا
ميتوان يك استاد مهر و پاكدلي خواند كه جز
درراه راستي و درستي گام ننهاد و از اهورامزدا جز خوشبختي مردمان روي زمين را
نخواست.
گوته: دانشمند بلند آوازه آلماني، سخت فريفته گفتار و سرودههاي
زرتشت بود و اورا مردي بسيار بزرگ و نوشتههايش را شكوهمند بازنمود كرده است.
گوته، زرتشت را خردمندي به شمار ميآورد كه جهان خرد كمتر همانند اورا به خود ديده
است. او در همه جا از كسي نام ميبرد كه هماره درانديشه خوشبختي و آسايش مردم بوده
است و جز راستي و پاكدلي سخن نگفته است.
نيبرگ: زردشت بي گمان بالاتر و برتر ازيك پيمبر بوده كه چنين سخنان
شكوهمند و برجستهاي را برزبان روان كرده و با خردمندي وبينش گسترده، آموزش
مهرورزي وبرادري و دوستي داده وبرنهاد راستي ودرستي تكيه نموده و آنهارا راهنماي
مردمان نموده است.
ميله فرانسوي: زرتشت هم در راه پالايش انديشه آدمي و هم سازندگي جهاني كه
در آن زيست ميكند،گام برداشت . او هم با قرباني كردن چهارپايان به پيكار برخاست و
آنرا كاري ناشايست و ناپسند به شمار آورد وبا توانگران و گروه سرمايه دار جنگيد و
در راه آزادي نيروها و آدميان تلاش كرد.
او
بزرگتر از آن است كه بتوان درباره اش به گفتگو نشست.
رودلف: با آنكه زرتشت از گروه توانگران و برجستگان بوده ولي با اين
رو هيچگاه از هواداري تنگدستان و مردمان نيازمند و هم چنين كشاورزان و رمهداران
دست نكشيد و پشتيبان سرسخت آنان بود. سخن او دلنشين و سرشار از راه و روش مردمي است.
توماس هايد: اين نويسنده بزرگ انگليسي درباره زرتشت مي گويد: كه در آن
منش او را سخت ميستايد و اورا انديشمندي بزرگ به شمار ميآورد. او مينويسد كه
خداوند زرتشت را براي مردم ايران برگزيد، زيرا ايرانيان از يك آگاهي بزرگي درباره
خداوند برخوردار بودند. اين مردم با خرد، سزاوار مرد خردمندي چون زردشت بودند.
مولتون: پيام زرتشت، چيزي جز آواي برادري، برابري و مردمي و آزادي
نبود. او يك آموزگار ارزندهاي بود كه جز به آموزش مردمي نمي انديشيد. اين فرزانگي
و خرد به آشكارايي در همه سروده هاي ارزشمند او به چشم ميخورد.
زردشت
ميكوشيد آدميان را به راه راست رهبري نمايد و راه راست جويان را به شنيدن پيام
بزرگش آشنا و دلبسته نمايد و نشان دهد كه پيروي از آن زندگي جاويد را فراهم
ميآورد.
زرتشت
چون ديگران راه و روش و رسم آيين افسونگري و جادوگري وبيهودهگويي براي فريب مردم
را نداشت وخودرا پيشواي ديني نميدانست كه با جهان ناشناخته در پيوند است . همه
آوا و پيام او، آواي مردمي و آزادي و راستي بود كه درديگر آيينها چندان به چشم نميخورد.
التهيم: سرودههايي به اين ژرفنايي واستادي و با رواني بيهمانند
دراين دوران تنها از كساني برميآيد كه نيك پرورش يافته باشند و از خانوادة نژادهاي
باشند كه از آموزش و پرورش نيك برخوردار باشند. سرودهاي زرتشت از يك مايه بنيادين
بينشمندي و ادبي كم مانند بهرهور است كه
با دوران هند و اروپايي پيوندي ناگسستني دارند. بي پروا ميتوان گفت كه درونمايه
گاتها از يك گفتار جهان برين برخوردار است كه به انديشه اين مرد بزرگ رخنه كرده و
درآن جاي گرفته است. زرتشت انديشمندي يكتا و بيهمتا و درشناسايي و روشننگري
بسيار برجسته و والا بود. از اين رو پيشواي بي چون وچراي كساني شد كه با ژرفبيني
و ژرف نگري به جهان نگريستند و پايهگزار بينشمندي شدند.
ولتر: اين نويسنده سرشناس و بلند آوازه فرانسوي درنيمه سده هيجدهم
به ستايش زرتشت پرداخت و نوشت كه او مردي والا و آزاده بود كه سدهها پيش از
«مسيح» به ساختن انديشهها و سازگار كردن مردم با هم و استوار نمودن پيوندهاي
مردمي دست زد. او انديشمندي راستگو، راستكردار و پاكدل بودكه جز به نيكي و
خوشبختي مردمان نميانديشيد و جز به راه راست رهبري نميكرد. او هيچگاه براي
سودجويي گام برنميداشت و هماره از يزدان
خود راه خوشبختي و پاكي و نيكخواهي را براي مردمان و براي گمراهان درخواست ميكرد.
ژرف بيني و روشننگري او از لابه لاي همه سرودههايش بخوبي آشكار شد. او مردي
بسيار بزرگ بود بايد گفت بسيار بزرگتر از آنچه كه شايد ما بينديشيم.
لومل: انديشه زرتشت از يك فلسفه والاي نيك كنشي و نيك سرشتي
برخوردار است تا ديني. گاتها از آنچنان ژرفي انديشهاي توانا و از هنر ستايشآميز
شيوايي و رواني و رسايي سخن برخوردارند كه نميتوان با هيچ چيز ديگر همانند و برابر
كرد و به سنجيدن پرداخت. زرتشت از يك پرورش بنيادين نيككنشي بهره ور بود كه در
سرودههاي دلنشين به خوبي به چشم ميخورد. از اين رو اورا بالاتر و والاتر از همه
ديگران نشان ميدهد.
زردشت
يكتاپرستي فرازمند و بلند پايه بودكه ارزش فراوان به رمه و گله ميگذاشت و از ته دل
آنها را دوست ميداشت. از اين رو هيچگاه نميخواست كه آنها را براي خدايي كه نياز
ندارد قرباني كنند. او با سرسختي با آيين قرباني كردن، دشمني ميورزيد و نبرد
ميكرد.
مزدا
درسخن زردشت در چم دانا ميباشد ومزداپرستي درچشم ستايش دانايي و خرد است. او درست
كردن خدارا به گونه آدميان در انديشه ها از ميان برداشت. درسخن او شكوه آفريدگار
هماره با ژرفترين شيوه آشكار است. او هيچگاه با آه و ناله و زاري و لابه با اهورا
مزدا به سخن ننشسته است و خود را خوار و پست و بيچاره نشان نداده است. درآيين
زردشت، پاكي و پارسايي وباور براي خودنمايي فريب
نيست. هركس بايد منش و كردار نيك و شايسته داشته باشد و آنها را نشان دهد.
هركس بايد درخود دگرگوني بنيادين پديدآورد تا روان پاك و كردار نيك خودرا بتواند
پيشكش اهورامزدا نمايد.
بزرگان جهان در باره زرتشت چه ميگويند؟
از
همان روزگاران كهن كه جهانيان با اوستا و پيام خردمندانه آن آِشنا شدند، همواره آنرا ستوده اند! كمتر
جايي مشاهده شده است كه كسي توانسته باشد
حتي انتقادي به آيين اوستا و زرتشت نخستين داشته باشد. با هم نگاههاي بزرگان جهان
را مرور مي كنيم:
ويلي دورانت : دين زرتشت، ديني با فروشكوه بود كه همچون ديگر دينها كه سرشار از درونمايه خونريزي و بتپرستي و خرافهگرايي بودند، روي
خوشي با اين ناشايستها نداشت و پاك و پاكيزه بود. زردشت اين دستور تلايي را داده
است كه آنچه را برخود نميپسندي، برديگران روا مدار. خويشكاري هركسي سه سويه است:
1- با دشمن چنان رفتار كن كه دوست گردد.
2- بدجنس را به راستي و درستي رهبري و راهنمايي كن و نادان را به دانايي.3- و
سومين بخش آن است كه بزرگترين برتري، پارسايي و پرهيزكاري است و پس از آن راستگويي
وراست كرداري.
سرپرسي سايكس: از ديد من بسيار دشوار است كه بتوان كسي را يافت كه بتواند
آموزشهايي بالاتر از آموزشهاي زرتشت براي
مردم پيداكند. سروده هاي اين مرد بزرگ بي گمان جاويدنيند و هيچگاه گرد سالها
برچهرهاش نخواهد نشست كه آنرا پنهان دارد.
ارزش
سرودههاي زرتشت در پاكدلي گوينده و راستي بنياديني است كه اوسخت باور داشته است.
نيچه: زردشت بزرگترين پيامبر هوشمند و تيزهوشي است كه پايههاي
گسترده انديشه سازنده و مردميش تاكنون براي باختر استوارترين ستون زندگي بوده است.
انديشه زردشت آموزشهاي بزرگي براي نيك زندگي كردن، نيك در پيوند بودن، نيكرفتار
داشتن ونيك سخن گفتن و بالاتر از همه، چگونه ارج و ارزش نهي به ديگران است. او
هيچگاه در هيچ سخنش از به كاربردن پيدرپي «راستي و درستي» خودداري نكرده وپيوسته
همه مردم را بدين سو خوانده است.
در
سخن زردشت، شكوهي يافت ميشود كه در كمتر سخني ميتوان يافت.
هرتسفيلد: پشتكار و كوششهاي خستگيناپذير، از فروزههاي درخشان
ايرانيان ميباشد كه برپايه راستي و درستي استوار شده است كه همه آنها پرتوي از
آيين شكوهمند و پرفروغ زردشت است.
وتين آمريكايي: زردشت از همه نگرها ستودني است، بيگمان مسيح پيرو او بوده
واز انديشه او بهره گرفته است. سه سخن رسا و روان و شكوهمند او: پندار نيك –گفتار نيك- كردار نيك، پايه و بنياد همه دينها ست و هيچ
خردمندي نتوانسته است چيزي بر آن بيفزايد.
هرتل: از لا به لاي گاتها به خوبي روشن ميشود كه يك مرد تيزهوش و
هوشمند، پرتلاش، نيكخواه، خيرانديش، مهربان، مهرورز، مهرجو، پاكدل، نيككنش، سخن ميگويد
كه با خرد راست است و با ديگران نيز از
روي راستي سخن ميگويد.
زردشت
به هواداري از راستي و درستي و فروزههاي نيك سر برافراشت و آسودگي و آسايش را
براي مردم آرزو كرد. منش او در پايه بلندي و برفراز دانايي ساخته شده و دور از
هرگونه سستي و زبوني كه بيشتر مردم به آن دچارند، استوار گشته است. او از خونريزي
و آزار، زبوني و خواري، بردگي و پستي و از آيين اهريمنان سخت رويگردان بود و با
آنها پيكار ميكرد.
پروفسور ميه: فروزههاي ايرانيان باستان ستايش آميزند. ولي بايد دانست كه
انگيزه آنها ، آموزشهاي نيك خواهانه و مردمي زردشت ميباشد.
زردشت
از منشي والا برخوردار بود كه توانست بر دل مردم رخنه نمايد وآنها را به سوي خود و
آفريدگار مهربان و نيك خواهش بكشاند.
ولتر: زردشت پيوند خود را با اهورا مزدا بيشتر برپايه دوستي
استوار كرده بود. او از خداي خود ياري و پشتيباني مي خواست، آنگونه كه دوستي از
دوست خود ميخواهد. او در فروتني به اهورامزدا، پاكدل و يكرنگ بود.
جكسون: بودا و كنفوسيوس و سقراط كه جويندگان نور و فروغ و روشنايي
بودند. از پايههايي بلند و سركشيده برخوردار بودند، ولي بايد پذيرفت كه زردشت از
همه آنها بالاتر و والاتر وارزشمندتر بود. او بي گمان يكي از آموزگاران بزرگ
خاوربه شمار ميآيد.
پروفسور شدرخاور شناس سرشناس و بلندآوازه آلماني:
دوهزارسال
است كه ميان آفريدگار و آفريده يك شكاف بزرگ و ژرفي در مغز ما باختريان يافت
ميشود كه هيچگاه نتوانستهاند آنرا از ميان بردارند. آفريدگاري پاك، اشويي شكوهمند
و والا و اين سو، آدمي بيچاره، زبون، پست، خوار، گناهكار و نيازمند مهر و آمرزش كه
آفريده نام دارد . تنها گاهي بودهاند خردمنداني كه كوشيدهاند به گونهاي اين
شكاف را كه اميد پركردنش را هرگز نداشتند، بجهند. كوشش اين گروه از انديشمندان به
بينشمندي پايان يافته است. در بينشمندي تلا ش ميشود تنش ميان آفريده و آفريدگار از ميان برداشته
شود.
شكوهمندي
آيين زردشت در اين است كه هيچگاه چنين شكافي در آن يافت نمي شود و دربرخورد او با
اهورامزدا نميتوان جاي تهي ديد. گفتار زردشت از يك والايي شگفت انگيز و ستايش آميز
بينشمندي برخوردار است. او جدايي ميان آفريدگار و آفريده را چنان از ميان برداشته
است كه در همان زمان كه آدمي با اهورامزدا
به سخن مي نشيند و براي او شكوهي ميپندارد كه ميتواند او را از خدايش دور نمايد، بسيار به او نزديك است. زيرا سخن
گفتن با او بمانند گفتگوي دو دوست است كه هردو با هم سخن را رهبري ميكنند.
بنابراين وارون انديشه ما باختر نشينان، ميان آفريدگار و آفريده در آيين زرتشت،
هيچگونه شكافي به چشم نميخورد.
در
آيين زرتشت خدا دور از آدمي و برون از نيروي او و توانايي آگاهي او و دور از جهان
هستي نيست. آفريده به سادگي اورا در ژرفناي زندگي روزانه خود مييابد و ميبيند.
هوشمندي
و هوشياري و دانايي و فرزانگي زرتشت آن است كه از آفريدگار، چيزي شگفت آميز نساخته است تا آدمي اورا از خرد دور ببيند و دسترسي به اورا با آه
و ناله و زاري و لابه و يا با ستايشهاي زبونانه و نيايشهاي پستي آميز و همراه خواري و سرسپردگي دريابد. همين كار خود شكوه
والايي و خردمندي زردشت را نشان ميدهد.
پروفسور ميلز: پيام و سخن زرتشت از ارزشي شكوهمند و والا و دلنشين
برخوردار است. خود او داراي آنچنان منشي نيرومند و نهادي توانا ورفتاري استوار بود
كه توانست سخناني تا اين اندازه شيوا و گيرا و مردمي برزبان روان سازد و به دنباله
آن شاه توانايي چون گشتاسب را به خود فريفته نمايد.
بارتولومه: نوآوري زرتشت كه بسيار ستايش آميز ميباشد، در آن استكه به
جاي خدايان بيشماري كه يافت ميشد و دربرابر بتپرستي بتپرستان، يك آفريننده دانا
يا اهورامزدا را جانشين كرد و از او خوبي و خوشي مردمان را درخواست نمود.
مارتين هوگ خاورشناس آلماني: آيين زرتشت، كيش يكتا پرستي است كه هيچ ديني ديگر از
ديدگاه پاكي و آراستگي و مهر و راستي به پايه آن نمي رسد. اين دين به راستي نابترين
و پاكترين دينهاست.
هومباخ: درگاتها اين سرودهي باشكوه زردشت، يك آفريدگار يافت ميشود
كه اهورامزداي نيك خواه و خيرانديش است. آموزش هاي او برترين آموزشهاي نيك و
برجسته درراه يك زندگي پاك و آراسته و درست و شايسته است كه بازدههاي درخشان آن
نيك آشكار ميباشد.
اورا
ميتوان يك استاد مهر و پاكدلي خواند كه جز
درراه راستي و درستي گام ننهاد و از اهورامزدا جز خوشبختي مردمان روي زمين را
نخواست.
گوته: دانشمند بلند آوازه آلماني، سخت فريفته گفتار و سرودههاي
زرتشت بود و اورا مردي بسيار بزرگ و نوشتههايش را شكوهمند بازنمود كرده است.
گوته، زرتشت را خردمندي به شمار ميآورد كه جهان خرد كمتر همانند اورا به خود ديده
است. او در همه جا از كسي نام ميبرد كه هماره درانديشه خوشبختي و آسايش مردم بوده
است و جز راستي و پاكدلي سخن نگفته است.
نيبرگ: زردشت بي گمان بالاتر و برتر ازيك پيمبر بوده كه چنين سخنان
شكوهمند و برجستهاي را برزبان روان كرده و با خردمندي وبينش گسترده، آموزش
مهرورزي وبرادري و دوستي داده وبرنهاد راستي ودرستي تكيه نموده و آنهارا راهنماي
مردمان نموده است.
ميله فرانسوي: زرتشت هم در راه پالايش انديشه آدمي و هم سازندگي جهاني كه
در آن زيست ميكند،گام برداشت . او هم با قرباني كردن چهارپايان به پيكار برخاست و
آنرا كاري ناشايست و ناپسند به شمار آورد وبا توانگران و گروه سرمايه دار جنگيد و
در راه آزادي نيروها و آدميان تلاش كرد.
او
بزرگتر از آن است كه بتوان درباره اش به گفتگو نشست.
رودلف: با آنكه زرتشت از گروه توانگران و برجستگان بوده ولي با اين
رو هيچگاه از هواداري تنگدستان و مردمان نيازمند و هم چنين كشاورزان و رمهداران
دست نكشيد و پشتيبان سرسخت آنان بود. سخن او دلنشين و سرشار از راه و روش مردمي است.
توماس هايد: اين نويسنده بزرگ انگليسي درباره زرتشت مي گويد: كه در آن
منش او را سخت ميستايد و اورا انديشمندي بزرگ به شمار ميآورد. او مينويسد كه
خداوند زرتشت را براي مردم ايران برگزيد، زيرا ايرانيان از يك آگاهي بزرگي درباره
خداوند برخوردار بودند. اين مردم با خرد، سزاوار مرد خردمندي چون زردشت بودند.
مولتون: پيام زرتشت، چيزي جز آواي برادري، برابري و مردمي و آزادي
نبود. او يك آموزگار ارزندهاي بود كه جز به آموزش مردمي نمي انديشيد. اين فرزانگي
و خرد به آشكارايي در همه سروده هاي ارزشمند او به چشم ميخورد.
زردشت
ميكوشيد آدميان را به راه راست رهبري نمايد و راه راست جويان را به شنيدن پيام
بزرگش آشنا و دلبسته نمايد و نشان دهد كه پيروي از آن زندگي جاويد را فراهم
ميآورد.
زرتشت
چون ديگران راه و روش و رسم آيين افسونگري و جادوگري وبيهودهگويي براي فريب مردم
را نداشت وخودرا پيشواي ديني نميدانست كه با جهان ناشناخته در پيوند است . همه
آوا و پيام او، آواي مردمي و آزادي و راستي بود كه درديگر آيينها چندان به چشم نميخورد.
التهيم: سرودههايي به اين ژرفنايي واستادي و با رواني بيهمانند
دراين دوران تنها از كساني برميآيد كه نيك پرورش يافته باشند و از خانوادة نژادهاي
باشند كه از آموزش و پرورش نيك برخوردار باشند. سرودهاي زرتشت از يك مايه بنيادين
بينشمندي و ادبي كم مانند بهرهور است كه
با دوران هند و اروپايي پيوندي ناگسستني دارند. بي پروا ميتوان گفت كه درونمايه
گاتها از يك گفتار جهان برين برخوردار است كه به انديشه اين مرد بزرگ رخنه كرده و
درآن جاي گرفته است. زرتشت انديشمندي يكتا و بيهمتا و درشناسايي و روشننگري
بسيار برجسته و والا بود. از اين رو پيشواي بي چون وچراي كساني شد كه با ژرفبيني
و ژرف نگري به جهان نگريستند و پايهگزار بينشمندي شدند.
ولتر: اين نويسنده سرشناس و بلند آوازه فرانسوي درنيمه سده هيجدهم
به ستايش زرتشت پرداخت و نوشت كه او مردي والا و آزاده بود كه سدهها پيش از
«مسيح» به ساختن انديشهها و سازگار كردن مردم با هم و استوار نمودن پيوندهاي
مردمي دست زد. او انديشمندي راستگو، راستكردار و پاكدل بودكه جز به نيكي و
خوشبختي مردمان نميانديشيد و جز به راه راست رهبري نميكرد. او هيچگاه براي
سودجويي گام برنميداشت و هماره از يزدان
خود راه خوشبختي و پاكي و نيكخواهي را براي مردمان و براي گمراهان درخواست ميكرد.
ژرف بيني و روشننگري او از لابه لاي همه سرودههايش بخوبي آشكار شد. او مردي
بسيار بزرگ بود بايد گفت بسيار بزرگتر از آنچه كه شايد ما بينديشيم.
لومل: انديشه زرتشت از يك فلسفه والاي نيك كنشي و نيك سرشتي
برخوردار است تا ديني. گاتها از آنچنان ژرفي انديشهاي توانا و از هنر ستايشآميز
شيوايي و رواني و رسايي سخن برخوردارند كه نميتوان با هيچ چيز ديگر همانند و برابر
كرد و به سنجيدن پرداخت. زرتشت از يك پرورش بنيادين نيككنشي بهره ور بود كه در
سرودههاي دلنشين به خوبي به چشم ميخورد. از اين رو اورا بالاتر و والاتر از همه
ديگران نشان ميدهد.
زردشت
يكتاپرستي فرازمند و بلند پايه بودكه ارزش فراوان به رمه و گله ميگذاشت و از ته دل
آنها را دوست ميداشت. از اين رو هيچگاه نميخواست كه آنها را براي خدايي كه نياز
ندارد قرباني كنند. او با سرسختي با آيين قرباني كردن، دشمني ميورزيد و نبرد
ميكرد.
مزدا
درسخن زردشت در چم دانا ميباشد ومزداپرستي درچشم ستايش دانايي و خرد است. او درست
كردن خدارا به گونه آدميان در انديشه ها از ميان برداشت. درسخن او شكوه آفريدگار
هماره با ژرفترين شيوه آشكار است. او هيچگاه با آه و ناله و زاري و لابه با اهورا
مزدا به سخن ننشسته است و خود را خوار و پست و بيچاره نشان نداده است. درآيين
زردشت، پاكي و پارسايي وباور براي خودنمايي فريب
نيست. هركس بايد منش و كردار نيك و شايسته داشته باشد و آنها را نشان دهد.
هركس بايد درخود دگرگوني بنيادين پديدآورد تا روان پاك و كردار نيك خودرا بتواند
پيشكش اهورامزدا نمايد.
هرچند
آئين اوستا يكي از چار ديني است كه در قرآن برسميت شناخته شده است و پيروان آين
چهار آئين درممالك اسلامي مي بايست امنيت داشته باشند، اما بخشي از فقها و
روحانيون همواره در طول تاريخ انسانهاي آزاده و فرهيخته بسياري را بجرم كفر و
الحاد و ارتداد بقتل رساندهاند! حتي بزرگ مرداني چون « حافظ رند شيراز» كه كافر
نبوده بلكه متدين بوده است به آئين اوستا و خداشناس بوده است وخداترس! نيز شامل
اين گونه اتهامات شده است و چون شهدا و
فرهيختگان بسيار ديگري در تاريخ پر افتخار ايران، عين القضاه، سهروردي، ابن مقفع و… در پي حكم قوه قضائيه برهبري روحانيون
اسلامي به قتل رسيده اند.
فرق میان نامهای تازی و نامهای ایرانی در چیست؟ نوشته ای از استاد سیاوش اوستا رهبر جهانی نوزرتشی
نامهاي تازي ميان ايرانيان
آماري كه اخير در ايران منتشر شده است كتابهاي تاريخي كه در ايران چاپ و پخش
ميشود حدود 40 درصد از بازار كتاب را به خود اختصاص داده است. يعني ايرانيان توجه
بسيار بالا و بزرگي به تاريخ و پيشينه و گذشته خود داشته و جستجوگر شناخت گذشته
خود ميباشند!
هرچند در سالهاي نخست انقلاب كتابهاي ديني و بويژه اسلامي
خريداران بسياري داشت و پس ا زچندي دهها سازمان و تشكيلات ديني و دولتي هزاران
هزار كتاب را از تاريخ اسلام و غيره چاپ كرده و بطور رايگان در اختيار مردم داخل
وخارج از كشور قراردادند، اما خيلي زود مردم بسوي تاريخ گذشته خود روي آورده و
كتابخواني باستاني!! رايج شد! جدا از كتابخواني باستاني، كتابهاي بسياري از تاريخ
و تحليل و نقد و تفسير مسائل اسلامي بودند از زبانهاي ديگر بويژه عربي ترجمه شد كه
نسبت به جو صددرصد شيعي سالهاي قبل مردم با افكار و آراء مختلفي دررابطه با اسلام
نيز آشنا شدند.
همراه و همزمان با
اين توجه ويژه به تاريخ كهن، ايراني انديشيدن و نام ايراني برگزيدن نيز از سالهاي
60 در ايران رشد كرد. بگونهاي كه اينك حدود 45 درصد نامهايي كه هموطنانمان در
داخل كشور براي فرزندان خود انتخاب ميكنند صددرصد ايراني است. ودرصد نامهاي ايراني
درخارج از كشور به 65 درصد ميرسد!
بالارفتن رشد فكري مردمان ما طي اين سالهاي اخير و تحميل
فراگيري زبان عربي در مدارس جمهوري اسلامي موجب شد تا هموطنان ما به ريشه و معني
برخي از نامهاي غيرايراني پيبرده وتلاش كنند تا هر چه بيشتر از نامهاي زيبا
وپرمعناي ايراني بهره ببرند و واقعاً طي قرنها نياكان ما بخاطر آگاه نبودن از معنيهاي
برخي از نامها، شايد ستمي تاريخي به فرزندان خود ميكردهاند. البته چون زبان عربي
زبان مادري مردم ما نبوده است و هجوم بيگانه موجب شده بود تاخودآگاه برخي از واژهها
و نامهاي نادرست بر تاريخ و فرهنگ و جوامع و خانوادههاي ما تحميل شود!
مثلاً غلام نامي است
و يا شايد بهتر باشد بگوييم پيشوند برخي از نامهايي است كه هرگز در زبان
عربي از آن استفاده نمي شود. اما غلامعلي و غلامحسين و غيره درميان ما ايرانيان
بسيار رايج بوده است!
من بسياري از كشورهاي عربي را گشتهام!! دوستان بسياري دارم
كه از كشورهاي عربي هستند و هرگز يك عنصر عرب را نديدهام كه اورا غلام
بنامند! و اين بدين خاطر است كه اعراب
معني غلام را ميدانند و ما نميدانستهايم. غلام از ريشه غلم ميآيد كه به معناي
بهرهوري جنسي است! و غلام به پسربچههايي ميگفتند كه اعراب از آنها استفاده جنسي
مينمودهاند! بغلط به ما گفتهبودند كه غلام يعني نوكر وبرده و بنده! درصورتيكه
درزبان عربي، عبد ميشود برده و نوكر را خادم ميگويند! غلام وكنيز همطراز و
همراهند!! از كنيزان نيز بهره جنسي وخانگي
ميبردهاند و از غلام بچه ها نيز!!
بسياري از نامهاي عربي كه درميان ما ايرانيان رايج است
درميان اعراب اصيل (عربستان سعودي، كشورهاي خليج فارس..) ابداً متداول نيست! هرچند
امكان دارد كه اين نامها درميان شيعيان مورد استفاده قرار بگيرد. آنهم بعنوان عشق
وتعصب ويژهاي كه نسبت به برخي از شخصيتهاي تاريخ اسلام داشته و دارند. اما بدون
شك اگر پدرومادري باريشه اين گونه نامها
ومعناي آنها آشنايي ميداشتهاند هرگز نامهاي نازيبا را بعشق شخصيتهاي تاريخي برروي
فرزندان خود نمينهادند.
با هم به معني چندنام نگاهي مياندازيم كه نتيجه سالها پژوهش
و كنكاش ميباشد:
ام كلثوم: ام يعني مادر و كلثوم به فرزند خيكي و چاق اطلاق
ميشود
حفصه: هسته خرما و يا زن سياه و زشت
خديجه: به سقط جنين شتر ميگويند
بتول: زني كه هوس مرد و همخوابگي دارد
سميه: از سم مي آيد و به اندازه زهري كه در چيزي باشد
ميگويند.
سكينه: كه مسكين نيز با اين نام هم خانواده ميباشد. به
بانوي گدا و خوار و بيچاره ميگويند
رقيه: كه از ريشه رق ميآيد، به معناي افسون و جادو و نيرنگ
است.
عذرا: به هرآن چيزي كه سوراخ نشده باشد ميگويند.
فاطمه: از فطم ميآيد و به بچه شتر ماده از شيرگرفتهشدهاي
ميگويند.
جعفر: ماده شتري كه شير بسيار داشته باشد.
ذبيح: به هرچارپايي كه گلويش را ببرند ميگويند. ذبح شده يعني
گلو بريده
باقر: كه از خانواده بقره ميباشد به گاو نر چاق ميگويند و
اعراب جاهلي به كسي كه خيلي چيز ميفهميده است نيز ميگفته. باقرالعلوم يعني طرف
همچون گاو چيز ميداند.
عباس: از عبس ميآيد به معناي اخمو، ترشرو، ترسناك و بدخود
عثمان: بچه مار
كاظم: از كظم ميآيد و به معناي لال بودن، گنگ و بيزبان و
خاموش
هاشم: به نان فروش دورهگرد ميگفته اند!
حيدر: اين نام مخلوطي است از عربي و پارسي، حي يعني زنده و
در يعني دريدن! حيدر به كسي گفته اند كه انسانها را زنده زنده پاره ميكرده است.
صغري: كوچك و پست و اصغر نيز از همين خانواده و ريشه صغرا
است. به معناي كوچكتر!
البته نامهاي ديگري چون كلب علي، كلبحسين و غيره نيز رايج
بوده است كه كلب يعني سگ و كلب علي يعني سگ علي و سك حسين و غيره. اينها نمونه
اندكي بود ازمعني برخي از نامهاي تازي كه درميان ما ايرانيان قرنها رايج است. ما كمتر
از معني آنها آگاه بوده ايم و كلاً اين گونه نامها نوعي توهين وتحقير بوده است
براي هرعنصر ايراني همچنانكه درقرنهاي نخست هجوم تازيان به ايران، ما را برده و
موالي ميخواندند و خودشان را مولا! و براساس همين تفكر و انديشه بودكه نامهاي
نازيباي عربي را نيز برما تحميل كردند! همچنانكه با رايج نمودن واژه و لقب و يا
عنوان آقا كه عربي آن ميشود سيد!! به طور غلط به ما فهماندند كه سيد بودن يعني
نواده پيامبر اسلام بودن! يك پنجم درآمد هر ايراني نيز در بست بايد دراختيار
تازيان قرار بگيرد و چون سيد بودن يك برتري اجتماعي و اقتصادي را از آن دارنده اين
عنوان ميكرد، تعداد سيدها نيز در تاريخ ما فراوان شد و تا به امروز برجاي مانده
است. وكلاً نوعي تبعيض اجتماعي ميان تازي و ايراني برعنصر آزاده ايراني تحميل شده
است! دررابطه با نادرست بودن نسبت اين همه سيدها با پيامبر اسلام و نوادگان دختري
ايشان (فرزندان فاطمه) اخيراً در ايران تحقيقاتي بعمل امده است كه دفتر ولايت فقيه
از انتشار آن جلوگيري نموده است.
در اين پژوهش آمده است كه كلاً پيامبر اسلام پسري نداشت كه
بعنوان وارث ايشان تداوم بخش نسل ايشان باشد! خانم فاطمه همسر امام علي مادر امام
حسين و امام حسن بودهاند. امروزه از تبار امام حسن را طباطبايي ميخوانند و از
تبار امام حسين را حسيني، ثابت شده ست كه
ريشه بسياري از اين خانوادهها به مدينه و فرزندان فاطمه نميرسد. درهمين پژوهش و
تحقيق تاريخي آمده است كه سيدهاي بسياري باعنوان موسوي هستند كه گفته ميشود
نوادگان امام موسي كاظم ميباشند. چنانچه درتاريخ آمده است و همه مورخين نيز آنرا
گواهي كردهاند، امام موسي هرگز همسري دائمي و عقدي نداشته است. زيرا ايشان از
جواني به زندان رفته است و درزندان نيز چشم از جهان فروبسته است.
در اين پژوهش آمده است كه بسياري از ثروتمندان و روساي قبايل
و زورمندان وفرماندهان سپاه خود را سيد خوانده گواهينامههايي را نيز تدوين نمودهاند
تا اولاً از موالي بودن به مولا شدن ترقي پيدا كنند و هم از عدم پرداخت خمس كه يك
پنجم درآمد بوده است بهرهمند شوند و از آن سو يك پنجم درآمد ديگر ايرانيان را نيز
از آن خود سازند.
تشریح فروهر بروایت استاد سیاوش اوستا رهبر نو زرتشتی های جهان
تشریح فروهر بروایت استاد سیاوش اوستا رهبر نو زرتشتی های جهان
فرهر
و تشريح آن
فروهر بعنوان اهورامزدا،
خداوند هند و اروپا (جهان آريايي) شناخته شده است. در صورتيكه فروهر را افقي درنظر
بگيريم به پرندهاي درحال پرواز ميماند. اهورامزدا از دو واژه « دانا و توانا»
شكل گرفته است . اهورا يعني دانا و مزدا: يعني توانا
اهورامزدا
دانا وتوانا ميباشد وبرخورداري اين خداوند از اين دو صفت بسياري از دادة ها
وتفكرات غيرعقلي را درباره خدايان نفي ميكند و برتري خردمندانه و فلسفي اورا نسبت
به ديگر خدايان نمايان مي سازد.
خداوندي كه دانا باشد
نيازي به آزمودن مردم ندارد، زيرا آزمودن نشانه عدم آگاهي از نتيجه كار ميباشد.
دانايي خداوند موجب ميشود تا سنگها و مشكلاتي را جهت آزمودن مردم فراراهشان قرار
ندهد و براي اثبات وفاداري مردم نيازي به قرباني و يا وعده دوزخ و بهشت نيست.
وكلاُ امتحان و آزمايش را معلمي از شاگرد ميگيرد كه نادان به دانش و توانايي فرد
باشد.
توانايي دومين صفت
خداوند ايراني است
دارا بودن اهورامزدا
از دو صفت «دانا و توانا» اورا از عذاب دادن انسانها و سوزانيدن مردم در آتش جهنم
ورهاكردن آنها در بهشت عياشي بينياز ميكند! زيرا چون دانا به كردار آفريدگار خود
ميباشد هرگز آنها را مورد آزار و شكنجه قرار نميدهد.
و اما تشريح فروهر
(اهورامزدا):
سرفروهر
برخوردار بودن
اهورامزدا از سر يك انسان نمايانگر آن است كه انسان برچهره خداوندي آفريده شده است
و جهان هستي در اختيار او نهاده شده است و دراين جهان با برخورداري از «خرد» و «
روان پاك» آزاد رها شده است تا با تكيه برخردخويش بهشت را در همين جهان بيافريند.
ريش
ريش
داشتن اهورامزدا (فروهر) بيانگر سني است كه انسان به خرد و دانش تشخيص وتفكيك بدون
تعصب و احساس ميرسد. اين سن را از روزگاران كهن 20 و يا 40 سالگي دانسته اند.
انسان در نوجواني سرشار از شور، عشق، احساس، خشونت و مهرباني و افراطي بوده و كمتر
ميتواند با جهان وپديدههاي پيراموني خودش برخوردي عقلي و خردمندانه بنمايد.
پوشش
پوشش داشتن پيكر
فروهر نشانه برخوردار بودن انسان است از پوششي مناسب در جسم و پرهيزكار در روان!
گردي كوچك
گردي كوچكي كه در دست
چپ فروهر قرارگرفته است نشان شهرياري انسان است
برروي زمين .
گردي بزرگ
گردي بزرگ وسط كه
پيكر انسان از درون آن بيرون آمده است نشانه خورشيد ميباشد كه بيانگر حيات و
زندگي گرفتن انسان و هستي از انرژي خورشيدي است.
كنگرهها
سه كنگره قسمت بالايي
و سه كنگره قسمت پاييني نمايانگر شش ايزد و يا امشاسپندان بزرگ آئين اوستا است كه
هريك تعدادي از فرشتگان ديگر را در خود وبا خود همراه دارند. ارديبهشت، خرداد، امرداد، شهريور، بهمن، اسپندارند و يا
ايزداني چون : آناهيتا، ميترا، مهر، و ارونا و..
دوعلامت وصل به گردي بزرگ
دو علامت وصل به گردي
بزرگ نشانگر چرخش خورشيد و چرخش هستي ميباشد.
دست راست
دست راست فروهر جهت
داشتن و جهت دادن انسان را در هستي وهستي را براي انسان نشان ميدهد! همچنانكه هستي
داراي نظم و هدفي ميباشد، اهورامزدا انسان را نيز دعوت ميكند تا درزمانه و زندگي
داراي نظم و هدفي مشخص باشد.
كلاه
شهرياري
كلاهي
كه فروهر بسر دارد كلاه و تاج شهرياري است كه تمامي هستي را در فرمان و اراده
شهرياري او نشان ميدهد. فروهر اهورمزدا جاودان است و همه چيز را با انديشه آفريده
است. او گياهان را ميروياند، بخورشيد نور ميدهد، آتش را گرما ميدهد. آب را روان
ميسازد. زايش ها را فرمان ميدهد. پروازها را سازمان ميدهد و آسمان و خورشيد را در
اراده خويش دارد. سپاهان راستي و مهرورزي را آنگاه كه ياري اورا طلب كنند ياري ميرساند.
صليب همان فروهر است
صليب كه برگرفته از
واژه پارسي چليپ و چليپا ميباشد همين فروهر ماست كه شاخ و برگ آن زده شده است
وبحالت دو خط عمودي و افقي درآمده است.
زرتشت نخستين كه بيش از شش هزار سال پيش ميزيسته است با طرح
«اهورامزدا» چندخدايي رابه تك خدايي تبديل نموده است و تمامي ايزدان و خداياني كه
با نام مهر و ميترا و آناهيتا و ارونا و غيره در ميان آرياييان رواج داشته است را
به يك خداوندگار تبديل نموده و همه آنها را زير فرمان فروهر، اهورامزدا قرار داده
است.اهريمن انديشه اي آفريده شده مستقل از اهورامزدا است كه در راه بدي و پليدي و
كينهجويي و جنگ طلبي و رشك آفريني و.. سرباز گيري ميكند، اما انسان قادر و توانا
است تا هرلحظه كه اراده كند از سپاه اهريمن خارج و به سپاه اهورامزدا داخل خواهد
شد.
Inscription à :
Articles (Atom)