نگاه نو زرتشتی ها از آفرینش نخستین
بروایت رهبر جهانی نو زرتشتی استاد سیاوش اوستا
شهريگرى و پلنگينه پوشى آريائى
سخنگوى دهقان چه گويد نخست
كه نام بزرگى بگيتى كه جست؟
كه بود آن كه ديهيم بر سر نهاد؟
ندارد كس از روزگاران بياد؟
مگر كز پدر ياد دارد پسر
بگويد ترا يك به يك از پدر
كه نام بزرگى كه آورد پيش
كرا بود زان بر تران پايه پيش
پژوهنده نامه باستان
كه از پهلوانى زند داستان
چنين گفت كايين تخت و كلاه
گيومرت آورد كو بود شاه!
استاد بزرگ فردوسى در اين سروده آگاهىهاى عميق و پر ارزشى را به ما مىدهد.
ـ نخست اين كه تاريخ گذشتگان ما در هنگامههائى به خاطر حمله و هجوم بيگانگان و پيش از آن به خاطر عدم وجود نگارش آسان، از پدر به پسر شفاهى مىرسيده است و خانوادههاى بزرگان و انديشمندان، آگاهىها و علوم و تاريخ گذشته را شفاهى به نسلهاى پس از خود منتقل مىكردهاند.
ـ نكته دوم اين كه نخستين شهريار ايران كه بر تخت شاهى مىنشيند و تاج كيانى بر سر مىنهد و نخستين زندگى شهريگرى را در جهان پايه مىگذارد، گيومرتن، كيومرث، گيومرث كه به معنى فناناپذير و هميشه جاودان است، بوده است.
دو نام و واژه «گيو» و «مارتن» كه از ريشه سانسكريت و اوستائى و پهلوى است در اكثر زبانهاى جهان با تغيير و تحولى اندك استفاده مىشود.
مارتن، مرتن، مترا، ميترا همه از يك جايگاه برخاسته و در لهجهها و گويشهاى متفاوت و مختلف شكل و شمايل ديگرى گرفته است.
چنانچه استاد فردوسى سروده است بينش اوستائى در رابطه با پيدايش حيات بر روى زمين با نور و خورشيد و آفتاب و روشنائى پيوندى بزرگ داشته است كه تمامى انديشهها و اديان جهان نيز اين را از ايران كهن اقتباس نمودهاند.
چو آمد به برج حمل آفتاب
جهان گشت با فرو آئين و تاب
بتابيد زانسان ز برج بره
كه گيتى روان گشت ازو يكسره
و يا: كه گيتى دوان گشت ازو يكسره
چه دوان را بگيريم و چه روان، هستى ما بر روى كره زمين را استاد فردوسى از آفتاب و خورشيد مىداند و اين دانش يادگار انديشه كهن و هزاران ساله ايرانيان بوده است.
گيومرتن و فنا ناپذير كه نخستين شهريار شهريگى ايرانشهر است زندگى در آشيانه و مأوا را نيز براى انسان به ارمغان آورده و او را از كوچها بازداشته است:
گيومرت شد بر جهان كه خداى
نخستين به كوه اندر آن ساخت جاى
سر تخت و بختش برآمد زكوه
پلنگنيه پوشيد خود با گروه
نه تنها ميترا و يا گيومرت زندگى ساكن در آشيانه كوه را متداول مىكند بلكه لباس پوشى و پوشش را نيز براى نوع بشر مىآورد.
اديان ديگر همين داستان ايران كهن را به گونهاى ديگر و پوشش از برگ درختان و آشيانه گرفتن در باغ عدن براى «آدم» را نقل كردهاند...
تقريباً تمامى نشانههاى شهريگرى را استاد فردوسى به گيومرت نسبت داده و حتى رام نمودن جانوران و بنيان انديشه نبرد هميشگى نيكى با بدى، اهريمن با اهورامزدا را:
دد و دام و هر جانور كش بديد
زگيتى به نزديك او آرميد
دو تا ميشدندى بر تخت اوى
از آن بر فروزان شده بخت اوى
برسم نماز آمدنديش پيش
از آنجا يگه بر گرفتند كيش
به گيتى نبودش كسى دشمنا
جز اندر نهان ريمن اهريمنا
بر شك اندر اهريمن بدسگال
همى رأى زد تا بياگند يال ـ يعنى رشك و حسد نخستين عامل كينه نبرد و پيدايش بدى است.
بدينگونه آنچه را كه بگفته شاهنامه، نخستين انسان و شهريار شهريگر (متمدن) ايرانى گيومرتن براى جهان مىآورد همانى است كه ميترا آورده است:
شهريگرى، آشيانهنشينى، لباسپوشى، پرستارى آفتاب و خورشيد، كيشدارى و داراى نظم و آئين بودن.
از وحشىگرى به شهريگرى و جنگهاى آن
استاد فردوسى يافتن آهن و كشف آتش را به فرزند سيامك پور گيومرث نسبت مىدهد.
پس از كشت و دامدارى، دوران آتش و آهن پديد مىآيد
به فرمان شاه جهان بد همه
سپاهى و وحشى و مرغ ورمه
سپاهى دد و دام و مرغ و پرى
سپهدار با كبر كنداورى
پس پشت لشكر گيومرث شاه
نبيره به پيش اندرون با سپاه
هوشنگ پيش از كشف آهن و آتش با بدى و اهريمن مىجنگند و پيروز مىشود و نيكى را پايه مىنهد:
بهم در فتادند هر دو گروه
شدند از دد و دام ديوان ستوه
بيازيد هوشنگ چون شير جنگ
جهان كرد بر ديو نستوه تنگ
كشيدش سر و پاى يكسر دوال
سپهبد بريد آن سر بى همال
چو آمد مر آن كينه را خواستار
سرآمد گيومرث را روزگار
جهاندار هوشنگ باراى وداد
به جاى نيا تاج بر سر نهاد
عدد هفت كه در انديشه شهريگرى ميترا و يا گيومرت جايگاه ويژهاى داشت در هنگامه پادشاهى شاهِ داراى هوش و هنگ نيز جايگاه ويژهاى داشته و او بر هفت كشور حكم مىراند:
چو بنشست بر جايگاه مهى
چنين گفت بر تخت شاهنشهى
كه بر هفت كشور منم پادشاه
به هر جاى پيروز و فرمانروا!
به فرمان يزدان پيروزگر
به داد و دهش تنگ بسته كمر
و زان پس جهان يكسر آباد كرد
همى روى گيتى پر از داد كرد
هوشنگ به پيروى از كيش ميترا فقط يزدان را مىشناسد و بس، هيچ رابط و پيام آورى ميان او و خدا نيست و بدينسان است كه با پديد آوردن آهن، شهريگرى آريائى با شمشير و تبر و اره و تيشه، شاهراه نوينى را در جهت ساختن تمدنهاى شهرنشينى به جاى غارنشينى گيومرث مىگشايد:
نخستين يكى گوهر آمد به چنگ
بدانش زآهن جدا كرد سنگ
سرمايه كرد آهن آب گون
كزان سنگ خارا كشيدش برون
چو بشناخت آهنگرى پيشه كرد
كجا زو تبر اره و تيشه كرد
چون اين كرده شد چاره آب ساخت
ز دريا بر آورد و هامون نواخت
بسنجيد پس هر كسى نان خويش
بورزيد و بشناخت سامان خويش
از آن پيش كاين كارها شد بسيج
ببُد خوردنىها به جز ميوه هيچ
همه كار مردم نبودى به برگ
كه پوشيدنيشان همه بود برگ
پرستيدن ايزدى بود پيش
نيارا همين بود آئين و كيش
استاد فردوسى سير تحول و تكامل زندگى انسان آريائى را از غارنشينى و شهريارى كشورها و آشيانهسازى و در خدمت خويش در آوردن حيوانات را چنان زيبا و پر محتوا و مختصر و اهورائى مىسرايد و شرح مىدهد كه تا به امروز هيچ انديشمند و دانشمندى نتوانسته است آنچنان زيبا و پر محتوا آنچه را كه او در هزار سال پيش با استناد به اوستاى نخستين و اصيل برايمان به يادگار گذاشته است تكرار كند.
پيدايش آتش كه يكى از اصلىترين لازمههاى زندگى بشر متمدن بوده است را استاد فردوسى به هوشنگ شاه نسبت مىدهد و مىگويد كه جشن آتش و سده را نيز او پايه مىگذارد:
برآمد به سنگ گران سنگ خورد
هم آن و هم اين سنگ بشكست خورد
فروغى پديد آمد از هر دو سنگ
دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ
... پديد آمد آتش از آن سنگ باز
.................
شب آمد برافروخت آتش چو كوه
همان شاه در گرد او با گروه
يكى جشن كرد آن شب و باده خورد
سده نام آن جشن فرخنده كرد
زهوشنگ ماند اين سده يادگار
بسى باد چون او دگر شهريار
پلنگينه پوشى كه لباس شاه و نزديكان او بود به سپاهيان و مردم شهرها نيز منتقل شده و:
ز پويندگان هر كه مويش نكوست
بكشت وز ايشان برآهيخت پوست
چو سنجاب و قاقم چه روباه نرم
چهارم سمور است كش موي گرم
بدينگونه از چرم پويندگان
بپوشيد بالاي گويندگان!
هنگامه شاه هوش و هنگ مرحله نوين و تازهاي از شهريگري انسان آريائي است كه پوشش برگ جاي خود را به پوشش پوست حيوانات ميدهد و روز بروز با كشفيات و خلاقيتهاي تازه، تمدن تازه پاي سرزمين ميترا گيومرث، گستردهتر ميشود.
و چنانچه استاد فردوسي ميسرايد نسبت به پيشروي تمدن پادشاهي جنگ و جدال با ديوها، كه سياهان بومي سرزمينهاي مجاور بودهاند دنبال ميشود و چه ديوان (بوميان سياهپوست) و شاهان و سپاهياني كه در اين جنگ و نبردهاي تحميل شهريگري به زندگي قبيلهاي و وحشي قرباني ميشوند و خواهند شد.
Aucun commentaire:
Enregistrer un commentaire