تشت زرين و پيامبر خرد!
پس از صدها سال از پيدايش
ايزدمهر، ميترا كه در هنر شيوا شده بود يك آريائي پارسي شده كه به درجه هفتم و
پدري و شهرياري رسيده بود بر آن شد تا عضوگيري سنتي ميترا را مردميتر نموده و به
جاي درجات هفتگانه، باورمند در ميان تودههاي مردمي بيافريند و معابد پنهان ميترا
را به مزگتهائي تبديل كند تا همه امكان ورود و حضور در كلاسهاي درس را داشته
باشند.
يعني معابد و مهرابههاي
ميترا با پيدايش نخستين تشت زرين (= زرتشت) به مزگت تغيير نام يافت. مزگتها سالنهاي
درس و آموزش عمومي بود كه علوم هفتگانه را با تكيه كامل بر خرد به مردم ميآموختند.
«مهرابههاي ميترائي و
مزگتهاي زرتشتي در اسلام به «محراب» و «مسجد» تبديل شد و به عنوان 2 جايگاه مقدس
نيايش تا به امروز محترم مانده است».
ميترا كه ايزدمهر و فرزند
خورشيد بود، زرتشت نيز با گزيدن اين نام، يعني تشت زرين كه همان قرص و دايره
درخشان و زرين خور كشيده است، به گونهاي در تداوم كامل با انديشه نخستين، ميترا و
مهر به عنوان خداوندي برتر همراه با اهورامزدا، خرد تواناي حاكم بر هستي شناخته
شد.
ميترا پيام ناجي و مهدي
(سوشيانت) را از نخستين هنگامههاي پيدايش خود براي مردمش گذاشته بودند كه هرگاه
لازم باشد براي رهائي مردم خواهد آمد.
و اما تشت زرين و يا
زرتشت نخستين كه به گفته افلاطون و براساس انديشه فيثاغورث بين 6 تا 5 هزار سال
پيش پديد آمده بود بر اين باور بود كه از نطفه پاك او، هر صد سال و يا هر هزار سال
يك بانوي باكره و يا يائسه، هنگام آبتني در رودخانه حامله خواهد شد تا پرورش
دهنده ناجي باشد.
رهائي مردم از زور و ستم
استبداد جز از كانال قدرتهاي حاكم ممكن نبوده است، بدين روي از زرتشت نخستين
گرفته تا ديگر تشتهاي زرين و تا ماني و مزدك همگي در مرحله نخستين به دربار شاهان
ايران نزديك شده و با توجه دادن خرد شاهان حاكم ديگرگوني فكري در ميام مردم و
حكومتها پديد آوردهاند. چنانچه دقيقي ميسرايد، تشت زرين، زرتشت بزرگ به پاه ميگويد
كه من نميخواهم كه تو به شاه چين باژ = باج بدهي:
به شاه جهان گفت زرتشت
پير
كه در دين ما اين نباشد
هژير
كه تو باژ بدهي به سالار
چين
نه اندر خور آيد به آئين
و دين
بپذيرفت گشتاسب گفتا كه
نيز
نفرمايش دادن از باژ چيز
بدون شك تمامي رهبران و
پادشاهاني كه پيامبران خرد به دربار آنها رفتهاند و پيام آزادي و آگاهي پخش نمودهاند
عدالتگستر و تماماً مردمي نبودهاند.
انوشيرواني كه براي
نابودي مزدكيان به شاهي ميرسد، در پايان كار خود كه سالها از قتلعام هزاران
ايراني فرهيخته گذشته است لقب دادگر ميگيرد. يعني چگونگي حكمراني او در ابتدا با
انتها متفاوت بوده است و همين گشتاسبي كه زرتشت به دربار او ميرود را، دقيقي پيش
از حضور تشت زرين در كنار او، وي را خودكامه مينامد:
يكي مجمر آتش يكي نامه را
نموده بر آن شاه خودكامه
را
بگويد كه اين زند و استا
بود
بدين آتش نيز وستا بود
و شاپور كه در هنگامه
حضور ماني در دربار با بحثها و مناقشات و جدالهاي بسياري با موبدان مواجه ميشود
و موبدان به سركردگي كارتر به ماني پيروز شده و فرمان قتل او را گرفته و پيامبر
ميتراگراي از چين آمده را به قتل ميرسانند بهانه نفي او را در چگونگي يزدان و
اهريمن جستجو ميكنند:
بدو گفت كاي مرد صورت
پرست
بيزدان چرا آفتي چيره دست؟
اگر اهرمن جفت يزدان بدي
شب تيره چون روز رخشان
بدي
همين شاپور كه فرمان قتل
يك پيامبر خرد را دستينه ميكند، در پايان عمر كه به هفتاد و اندي رسيده بود قدرت
را و حكومت را به بردارش ميسپارد تا فرزندش بالغ شود و اينگونه گذشت از حكومت و
فرمانروائي در تاريخ جهان كم سابقه است:
من اين تاج شاهي سپارم به
تو
همه گنج و لشگر گذارم به
تو
پذيرفت از او اين سخن
ازدشير
به پيش بزرگان دانش پذير
انديشه ناجي از ميترا تا عيسي
ميترا گفته بود كه روزى از كوه فرود خواهد آمد تا مردمش را كه از راه به گمراهى رفتهاند را نجات دهد.
زرتشت و يا تشت زرين كه پس از او آمده بود تا آئين ميترا را رنگ و روئى نو بدهد و به گفته مهدى اخوان ثالث در جنگى بر عليه بيگانگان كشته شده بود و چنانچه نوشتيم به مردمش گفته بود كه از نطفه او بانوانى در هنگام شنا در رودخانهها، حامله خواهند شد و هر صد سال و يا هر هزار سال زرتشتى خواهد آمد تا مردم را از ستم و جور و جبارى و گمراهى رهبران نجات دهد.
اخوان ثالث:
ز پوچ جهان هيچ اگر دوست دارم
ترا!اى كهن بوم و بر دوست دارم
هم اورمزد و هم ايزدانت پرستم
هم آن فره و فروهر دوست دارم
به جان پاك پيغمبر باستانت
كه پيرى است روشن نگر دوست دارم
گرانمايه زرتشت را من فزونتر
زهر پيرو پيغامبر دوست دارم
بشر بهتر از او نديد و نبيند
من آن بهترين از بشر دوست دارم
سه نيكش بهين رهنماى جهان است
مفيدى چنين مختصر دوست دارم
از مزداى زرتشت، زنان باكره و يا يائسه بسيارى هستند
كه حامله مىشوند و فرزندان آن ناجى و رهاننده مردم خود مىشوند.
تمامى انديشمندان كليمى جهان بر اين باور استوار
هستند كه تورات عصارهاى از فرهنگ انديشه كهن آريائى ايرانى است، براساس تفكرات
ميترا و زرتشت، نخستين كلام تورات در آفرينش هستى از نور است و روشنائى و تا پايان
سرگذشت بسيارى از شاهان ايران از كوروش و داريوش و خشايارشا تا اين كه قلعه مستحكم
جمشيد، كشتى نوح مىشود و...
جريان زايش ناجى از بانوان باكره و يا يائسه نيز در
تورات به چشم مىخورد.
سامسون كه به گونهاى براى كليميان يك ناجى و رهاننده
است كه در دام دليله فلسطينى مىافتد، از مادرى باكره تولد يافته است.
اسحق هنگامى توسط سارا به جهان مىآيد كه ابراهيم از
داشتن فرزند مأيوس شده است. به گونهاى كه وقتى از حامله شدن همسر يائسهاش باخبر
مىشود بسيار متعجب مىشود.
جان فرزند اليزابت و زكريا كاهن معبد اورشليم نيز
آنگاه نطفهاش ظاهر مىشود كه هم پدرش و هم مادرش از داشتن فرزند مأيوس و نااميد
شدهاند.
آنگاه كه اليزابت حامله مىشود، مىگويد نام فرزندم را
جان مىگذارم (شايد با اين انديشه كه جهان را آزاد خواهد ساخت). فاميل به او
مىگويند كه اين چه نامى است كه ما با آن آشنائى نداريم. نام ديگرى برگزين. اما
براساس نوشته انجيل، اليزابت تأكيد مىكند به نام جان براى فرزندش.
نام جهان طى سفرهائى كه كرده است به يوحنا، يحيى، John و Jean
تبديل شده است. اما ريشه آن همان جهان پارسى است.
جهان كه با نام يوحنا و يا يحيى و... مشهور است، يكى
از زمينهسازان تحول بنيادين در زندگى يهوديانى است كه زير استعمار رم زندگى
مىكردهاند.
او سيستم و متد تازهاى را براى عضوگيرى سازمان و
تشكيلات رهائيبخش خود بنيان مىگذارد. با غسل تعميد به مردم مىگويد كه هر كس كه
توسط من شسته شود، پاك مىشود و اين پاكى زمينه را براى پيوستن به ناجى كه در راه
است فراهم مىآورد.
هر آن كس كه توسط جهان (يحيى) فرزند زكريا، اليزابت
شسته مىشود يك عضو فعال تشكيلات مىشود كه براى پيروزى تشكيلات آماده جانفشانى است.
از جهان مىپرسند كه آيا تو خودت ناجى هستى؟! پاسخ
مىدهد نه، اما ناجى در راه است و به زودى خواهد آمد. من شما را غسل تعميد مىدهم تا
پاك و آزاد شويد و پذيراى ناجى و رهاننده باشيد.
Aucun commentaire:
Enregistrer un commentaire